نهمین گروه در حال انقراض: «بابابزرگهای بازنشسته»
پایگاه خبری گلونی، راضیه حسینی: این موجودات پا به سن گذاشته و مهربان، قدیمها همیشه با جیبهای پر از کشمش نخود به دیدن نوههایشان میرفتند. کلی وقت آزاد داشتند که نصفش را در پارک و کنار دوستانشان میگذراندند و نصف دیگرش را با خانواده. قدیم بابابزرگ و نوه در خیابان زیاد میدیدیم.
بابابزرگ درحالیکه پشت دوچرخهی نوه را گرفته بود.
بابا بزرگ در حالیکه نوهاش را تاب میداد.
بابا بزرگ در حالیکه برای نوهاش بستنی خریده بود و….
چرا دارند منقرض میشوند؟
بابابزرگ وقتی بازنشسته میشود و موقع وقتگذرانی با نوهاش میرسد، تازه یاد قسط و وام و تمام بدهکاریهایش میافتد. با یک حقوق بازنشستگی چطور میتواند پرداختشان کند؟
اصلا با این حقوق چطور با نوهاش وقت بگذراند، برایش قاقالیلی بخرد؟ این حقوق نهایت کفاف یک هفته قاقالیلی را میدهد.
و اینطوری شد که بابابزرگها دنبال شغل دوم رفتند و همینطور از تعداد بابابزرگهای واقعا بازنشسته کم شد.
بابابزرگ آنقدر کار کرد تا نوه بزرگ شد وخودش رفت سر کار. بابابزرگ هی کار کرد، همه چیز هی گران شد، گرانتر شد، خیلی گران شد. مامان بزرگ که دید بابابزرگ باز نمیتواند قسطهایش را بدهد، تصمیم گرفت برود سرکار.
خلاصه اینکه همه سر کار رفتند.
چه باید کرد؟
همان مسئول خودمان فرمود «چه ایرادی داره؟ همین ژاپن رو ببینید مردمش اینقدر کار میکنن تو اتوبوس و مترو از خستگی غش میکنن. نشنیدین که میگن جوهر مرد کاره؟»
بله کاملا درست است. ولی ژاپنیها در مملکتشان از بس تورم نداشتند حوصلهشان سر رفت دنبال درست کردن تورم مصنوعی رفتند. ما خدا را شکر در زمینهی تورم کاملا خودکفا شدهایم، حتی میتوانیم صادر هم بکنیم. این ژاپنیها باید بیایند پیش ما دورههای تخصصی تورمزایی را بگذرانند.
نمیدانم قدیم تورم بود یا نه، گرانی بود یا نه. فقط میدانم نوهها، بابابزرگ و مامانبزرگها حسابی خوش بودند.
پایان پیام