مسئول باید با چسب دوقلو به صندلیش بچسبه
پایگاه خبری گلونی، مهدیسا صفریخواه: شما ژاپن و کره رو نبین که وقتی یه قطار سی ثانیه زود میرسه سی تا آدم استعفا میدن.
کسی که مسئولیت داره باید مثل شیر بالای سر پستش وایسته و نذار جوونترها به پُستش نگاه چپ کنن. مسئول باید یه جوری با چسب دوقلو به صندلیش بچسبه که برای یه عمر خودش رو بیمه کنه.
مسئولی که پاسخگو باشه که پیش مردم ارج و قرب نداره. مسئولی که دنبال بدوی واسه یه جواب؛ آدم دلش براش غنج میره. یعنی شما مدیرعامل یه شرکت باشی که سرجمع بیست تا کارمند داره هم نباید سهلالوصول باشی.
شما به مسئولین دنیا نگاه نکن که جلوی دوربین تند تند با مردم عکس میگیرن و حرفهای رنگی میزنن. اینها دنبال لایک و جذب فالوئر و دیدهشدنن.
مسئول نباید این دغدغهها رو داشتهباشه. یعنی فالوئر خواست براش بخرن ۵ کا؛ ۴۰ هزار تومن. البته مسئولی که برای ۵ هزار تا فالوئر تو وقایع غیرمترقبه همون لحظه اول حاضر میشه و پاسخگوئه رو باید همین حالا ثبت جهانی کرد. چون تو کل دنیا داره نسل این مسئولها منقرض میشه.
مسئول نباید مردم رو سوسول بار بیاره. او باید کمک کنه مردم روی پای خودشون بایستن بعد از زلزله و سیل و آتیشسوزی خودشون خونههاشون رو بسازن؛ خودشون مشکلاتشون رو حل کنن. یه مسئول خوب دغدغههای مهمتری داره اینکه کجا رو برای تعطیلات تابستونی انتخاب کنه؛ کیا برای عکس گرفتن انتخاب کنه و آمار بانکهای سوئیس رو هم داشتهباشه.
او باید چند شغله باشه. صبحها وزیر باشه و ظهرها استاد دانشگاه و شبها رئیس فدراسیون و سهشنبهها و پنجشنبهها عضو هیئت امنای دانشگاه و شنبهها سر عمل قلب؛ چهارشنبه و دوشنبه هم حواسش به جلسههای مطبوعاتی باشه.
او باید جمعهها با خانواده جوجه بزنن و برن جاده چالوس و دل از هیاهو و منصبش بِکَنِه و یه چهره مردمی از خودش بسازه. مسئولیت داشتن سختترین کار دنیاست. همه کارهای دنیا رو داری یه نفره سروسامون میدی بازم رسانهها و مردم وِلِت نمیکنن. شما ببین یه مسئول چه دغدغههایی داره بعد قضاوت کن!
داستان
مسئول: زنگ بزنین نیروی انسانی بگین لیست اونهایی که تو این سفر هستن رو بیارن.
منشی: ولی خودتون لیست رو بستین دیروز.
مسئول: میخوام چند نفری رو به لیست اضافه کنم.
منشی: ولی هزینههای سفر برآورد شده.
مسئول: قرار نیس این آمار جایی وارد بشه.
منشی: جسارتاً یعنی از جیب خرج میکنین!
مسئول: جیب ما و شرکت داره. ما داریم برای منافع همین شرکت میریم سفر.
منشی: برای چند نفر جا باز کنم.
مسئول: فعلاً بیست نفر. اسامی رو یادداشت کن. مادرم. خواهرم. برادر خانومم. عمه توران و شوهر عمه جعفر؟!
منشی: عمه توران رو که همیشه ریجکت میکردیم.
مسئول: استراتژی مالیمون تغییر کرده. شوهر عمهم درسته که یخه و جوکهای بینمک میگه اما میتونه اسپانسر فصلیمون بشه. ظاهراً عموش تو بورلی هیلط فوت شده و کلی ارث و میراث برای این گذاشته.
منشی: اونوقت تابلو نیس این حجم از توجه یهویی.
مسئول: پروژه عادیسازی رو کلید بزنین یه هفته ساعت ۱۱ صبح عمه توران رو بگیرین وصل کنین به من که یهویی شوکه نشن!
منشی: واقعاً شما دیپلماسی یونیک و منحصر به فردی دارین! اینها که شدن ۵ نفر.
مسئول: بچههاشون هم هستن. نوههاشون. میخوایم تبادل فرهنگی کنیم لازم میشه حضورشون کنار خانواده.
منشی: چشم. فقط بچهها خسته نمیشن توی سفر درباره مطالعات استراتژیهای درون سازمانی در مواجهه با تقاضای ناسالم در فضای رقابتی و بازاریابی مقابلهای.
مسئول: نه خسته نمیشن. میبریمشون شهربازی و پارک. این متن سخنرانی من رو به انگلیسی ترجمه کردین؟
منشی: مگه قراره به انگلیسی صحبت کنین؟
مسئول: بله. فقط حتماً روش فتحه و ضمه و تشدید بذارین.
منشی: جسارتاً بعدش باید به همون زبون هم جواب بدین.
مسئول: پس برادرخانومم رو واسه چی آوردم میپیچونم و بهعنوان قائم مقام میفرستمش تو کنفرانس!
منشی: شما بینظیرین. همین الان لیست رو میفرستم برای تأمین بودجه.
مسئول: حواست باشه کسی عکس از لیست نگیره. حوصله بعدش رو ندارما!
منشی: حواسم هس. خودم عین پلنگ مراحلش رو دنبال میکنم.
سرانجام
راوی: البته عکس از بلیطها بعدها در فضای مجازی منتشر میشه و هیچکس هم نمیفهمه کار همین منشی بوده نه اون کارمند بیچاره آژانس هواپیمایی!
پایان پیام
کد خبر : 94180 ساعت خبر : 11:01 ب.ظ