گلونی

حاشیه‌های تغییر ساعات کاری ادارات

ادارات

ادارات

چند روزی است که ساعات کاری ادارات در تهران و برخی شهرستان‌ها تغییر کرده و ادارات صبح‌ها از ساعت ۶ صبح کار خود را آغاز می‌کنند.

علت تغییر ساعات کاری ادارات صرفه‌جویی در مصرف برق عنوان شده است. در این میان اما شنیدن درددل برخی از کارمندان خالی از لطف نیست.

پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: از آن‌جایی که ما خودمان کارمندیم و دوستان‌مان کارمندند و فامیل‌هایمان کارمندند و همسایه‌هایمان کارمندند، گاهی اوقات با برخی از کارمندان روبه‌رو می‌شویم و در مورد مسائل مشترک کارمندی صحبت می‌کنیم.

تا قبل از این معمولاً از حقوق کم و کیفیت بد غذا و وجود یک همکار زیرآب‌زن و نریختن معوقه‌ها و همکار شدن با یک خانم متشخص که جای خواهری خیلی… صحبت می‌کردیم، ولی از روزی که ساعت اداری را تغییر داده‌اند، موضوع بحث‌ها هم تغییر کرده است. در زیر تعدادی از این صحبت‌ها را می‌خوانیم.

تغییر ساعات کاری ادارات

کامبیز، پسرعمویمان که کارمند یک سازمان دولتی است: داداش ناموساً خودت می‌دونی دیگه، خونه‌ی من شهریاره. محل کارم نیاوران. اون موقع که شروع کار اداری ساعت ۸ صبح بود، ساعت ۵ صبح از خونه می‌زدم بیرون و با بدبختی خودم رو می‌رسوندم به اداره،

آخرسر نیم ساعت هم دیر می‌رسیدم. یعنی ناموساً اگر داییم توی هیئت‌مدیره نبود، تا حالا صدبار اخراجم کرده بودن. اما حالا که شروع کار اداره شده ۶ صبح، مجبورم شام رو که خوردم حرکت کنم به سمت تهران. پیاده نم‌نمک میام. هم غذام هضم می‌شه، هم به موقع می‌رسم، هم ورزش کردم و برای تناسب اندامم هم خوبه. آخه جدیداً با یه خانم متشخص همکار شدم که جای خواهری…

دانیال، پسر همسایه‌مان که در یک شرکت خصوصی بزرگ کارمند است: داداش ناموساً من ۸ صبح می‌رفتم سر کار تا ۱۰ می‌خوابیدم. وقتی هم که بیدار می‌شدم باز تا یکی-دو ساعت گیج و منگ خواب بودم. الان که ساعت کاری عوض شده بیچاره شدم.

روز اول وقتی رسیدم به اداره، رفتم داخل اتاقم. دیدم دکور اتاقم رو عوض کردن و برام از این صندلی بزرگ‌ها گذاشتن. از بس خوابم می‌اومد خیلی توجه نکردم و ولو شدم روی صندلیم و پاهام رو انداختم روی میزم که یهو صدای مدیرمون رو شنیدم که گفت: «آقا دانیال لِه شدم». فکر کردم دارم خواب می‌بینم.

برای همین گفتم: انشالله با خانواده. یک‌هو دیدم صندلیم داره تکون می‌خوره. فهمیدم رفتم تو اتاق مدیرمون. داداش ناموساً خیلی ضایع شدم. خیلی بد شد. آخه جدیداً با یه خانم متشخص همکار شدم که جای خواهری…

میلاد، همکار خودمان در اداره: داداش ناموساً دیدی یه خانم متشخص همکارمون شده به چشم خواهری خیلی…

خودم: اره داداش. ناموساً به چشم خواهری خیلی…

خلاصه از مکالمات فوق این موضوع استنباط می‌شود که ساعت کاری برای من و همکارانم اصلاً مهم نیست. ما فقط به خدمت کردن می‌اندیشیم.
پایان پیام

خروج از نسخه موبایل