پایگاه خبری گلونی، مهدیسا صفریخواه: کوچولوهای مهربون؛ بازم وقت حرفهای یواش ما با شما رسیده. امروز میخوام براتون از موج سواری بگم.
کجا دارین میرین؟ وایستین هنوز شروع نکردم! آهان! میخواین برین گوشیتون رو بیارین؟
میخواین بریزین تو صفحه فلان بازیکن و از خجالتش دربیاین؟ دارین چیکار میکنین؟
صبر کنین الان پدر و مادرهاتون رو صدا میکنم. هرچند بعید میدونم از اونها هم حساب ببرین؟
چی اونها خودشون هم این کاره هستن؟ یعنی همه این خرده کاریها تو اینترنت رو از خودشون یاد گرفتین. باشه. حالا یهدقیقه گوشیهاتون رو بذارین کنار و میخوام چند تا سئوال ازتون بپرسم.
یادتونه اولین باری که مامان یا بابا سر نمره بهتون سرکوفت زدن؛ چه حالی داشتین؟ یادتونه چقدر ترسیدن از اینکه دیگه هیچوقت هیچی یاد نگیرین. یادتونه وقتی عموها و عمهها و خالهها و داییها بدون اینکه کارنامهتون رو ببینن همون حرفها رو میزدن چقدر عصبانیتر شدین. مخصوصاً اینکه داییتون اصلاً بچه نداشت و عموتون خودش تو کلاس دوم سه تا درس رو تجدید شدهبود.
میدونم که خیلی سعی کردین که حالیشون کنین از دستشون عصبانی هستین اما انگار اونها فقط دنبال یکی بودن که بتونن ازش ایراد بگیرن. حتا یادشون نبود که خودشون همین ایرادها رو داشتن. میبینین کوچولوهای من؛ موج سواری یعنی همین.
هرچند به اسمش میخوره که باید هیجانانگیزتر از این حرفها باشه؛ هرچند ظاهراً برای موج سواری کردن باید یه تخته موج سواری و یه دریا متلاطم داشته باشیم اما در واقعیت اینطور نیس.
ما برای موج سواری به ذهنهای بیمنظق و روحهای جو گیر و اینترنت و گوشی احتیاج داریم. چقدر پیچیده شد اما متأسفانه انگار اون دوتای آخر رو شما هم دارین.
کاش ما بزرگترها بفهمیم که دقیقاً داریم چه بلایی سر نسل بعدی میاریم. بیاین یه قول کوچولو بدیم به همدیگه. بیاین برای یه روز ما پدر و مادرِ پدر و مادرهامون باشیم. تو اون یه روز قول بدیم که درباره کسی الکی قضاوت نکنیم و وقتی درباره چیزی اطلاعات کافی نداریم؛ حرف نزنیم.
بیاین قول بدیم که رفتارمون با آدمها یه جور باشه امروز طرفدار و فردا دشمن درجه یکشون نباشیم. من مطمئنم تو اون یه روز حال همهمون خیلی خوب میشه.
حالا بدوین برین سرکارهاتون تا من چند تا تلفن بزنم. شاید بتونم با پارتیبازی کاری کنیم که اون یه روز تو تقویم شما کوچولوهای مهربون بیاد!
پایان پیام