آنچه که بین رضا امیرخانی و مجمع ناشران گذشت

 حکایت صحبت‌های رئیس مجمع ناشران انقلاب اسلامی درباره نویسنده کتاب رهش و پاسخ کوبنده رضا امیرخانی این روزها نقل محافل فرهنگی است.

پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسن‌کیاده: نمی‌دانم یادتان هست یا نه؟ زمانی که رمان «قیدار» رضا امیرخانی منتشر شد و بیشتر از  «من او» مورد توجه قرار گرفت، سید مهدی شجاعی، خطاب به امیرخانی این چنین هشدار داد که:

«جناب امیرخانی عزیز! از آنجا که شما به مختصات و مناسبات این روزگار واقفید و قواعد بازی را به خوبی می‌شناسید، قطعا منتظر تقدیر و تحسین و اعطای جایزه از سوی مجامع رسمی و جشنواره‌های موجود نیستید…

قیدار هم از رمان «من او» فاخرتر و قوی‌تر وتاثیرگذارتر است – و طبعا مستعد تهاجمات جدی‌تر و گسترده‌تر – و هم آن مهاجمان، امروز از آن زمان قدرتمند و با نفوذترند و به ابزار و ادوات و امکانات رسمی و غیر رسمی مجهزتر…»

رضا امیرخانی و سید مهدی شجاعی

حال بد این روزهای امیرخانی و پاسخ تند او به مجمع ناشران انگار پیشینه‌ای دارد به درازای تاریخ نویسندگی او.

و اما داستان چیست؟

فقط چند ساعت بعد از انتشار اولین نسخه‌ کاغذی رهش متنی در برخی سایت‌های منتسب به یک جریان سیاسی منتشر شد؛ چند ساعتی که برای مطالعه کتاب زمان اندکی است چه رسد به نقد.

این نقد آن‌قدر شتابزده بود که نویسنده حتی نام شخصیت‌ها را اشتباه نوشت:

«رهش اثبات این مدعاست که امیرخانی دیگر نمی‌خواهد یک نویسنده باشد…فحش‌های بیجا و بدون دلیل امیرخانی به نمادهای مذهبی مثل سپاه و بسیج و حتی شخصیت احمق داستان – علا، شوهر لیا – که به طرز اسفباری مذهبی و ریاکار است و در ادامه، به مبتذل‌ترین و کلیشه‌ای‌ترین حالت ممکن قرار است از او متنفر شویم، واقعا غیرقابل درک است.
مسئولان سفارت بریتانیا در تهران اتفاقا مورد تمجید آقای امیرخانی قرار گرفته‌اند؟ بابت چه؟ بابت سبز نگه داشتن بخشی از خاک اشغال شده تهران! رهش را در مجموع باید نقطه پایین منحنی نویسندگی امیرخانی دانست.
حالا رهش، تیر خلاصی است به تمام امیدهایی که به امیرخانی داشتیم.»

این نقد شتابزده تنها نتیجه‌ای که داشت این بود که صف خرید رهش طولانی‌تر از قبل شد. و همین شد که رضا امیرخانی در مصاحبه‌ای گفت که یک سایت و مجمع ناشران علیه کتاب رهش موضع‌گیری می‌کنند.

میثم نیلی رئیس مجمع ناشران

در پاسخ این ادعا میثم نیلی، رئیس مجمع ناشران انقلاب اسلامی، در مصاحبه با صبح نو این‌طور نظر داد که:

«این ششمین موضع‌گیری صریح آقای امیرخانی علیه مجمع در رسانه‌هاست؛ ولی ما دوست نداریم رابطه‌مان با ایشان غیرمحبت‌آمیز و غیردوستانه باشد.

رضا امیرخانی از نظر ما نویسنده خوب و متعلق به جبهه انقلاب است و حتی اگر وی به مجمع باز هم بد و بیراه بگوید، نظر ما درباره ایشان تغییری نمی‌کند و هیچ ریاکاری هم در این موضع نیست.

در تمام این سال‌ها که ایشان بی‌مهری نسبت به مجمع ابزار کردند، ما حتی یک‌بار هم پاسخ رسانه‌ای ندادیم.

البته یکی‌دو بار از ایشان دعوت کردیم که بیایند مجمع یا ما نزدشان برویم تا سوءتفاهم‌ها برطرف شود که نپذیرفتند.

مجمع در طول همه سال‌های قبل کتاب‌های او را به‌خوبی ترویج کرده و عکس ایشان هم به‌عنوان یکی از نویسندگان خوب جبهه انقلاب در مجمع نصب شده است.

دلیلش این نیست که ما همه نظرات ایشان و سلیقه‌های فرهنگی و سیاسی‌شان را قبول داریم؛ نه.

دلیلش این است که ما خودمان را سرباز انقلاب می‌دانیم و می‌خواهیم با هر کسی که خودش را سرباز می‌داند، روابط حسنه داشته باشیم…»

و همین حرف‌ها که به اختصار آوردم، نامه جنجالی و کوبنده رضا امیرخانی را با تاخیر ۱۰ روزه در پی داشت که:

«دست بر قضا این روزها سرم شلوغ است؛ هم در گیرودار نوشتنم و هم گرفتار کارهای غیرنوشتنی… و این از بخت‌یاری آقای میثم نیلی‌ست که خوش‌ روزی آینه مالانده است و زده است به جعده…

نه اگر، با یک پیچ‌گشتی دوسو که های‌تک‌ترین ابزار مورد نیاز است، یک بار پیچ و مهره‌ مجمع ناشرانی‌ها را باز می‌کردم و البته نمی‌بستم که هیچ تضمینی وجود ندارد برای بستن سیستمی که چفت و بست ندارد!

نوشته است «عکس ایشان … در مجمع نصب شده است.» من اول باید حسب ادب، از طرف عکس، از ایشان تشکر کنم که حالا می‌فهمم که چرا مردم به من محبت دارند؛

کاش مثل ردگیری‌های مدرن اینترنتی می‌شد رد مردمی را که عکس مرا در مجمع دیده‌اند و بعد کتاب‌هام را خوانده‌اند، گرفت تا حق دلالی این محبت‌شان را صاف کنم!

جایی دیگر نوشته‌اند که «مجمع در طول همه سال‌های قبل کتاب‌های او را به‌خوبی ترویج کرده» و یحتمل مرادش وجود نام کتابی از من در سیاهه‌های هزارتایی‌شان بوده است.

پابه‌ماهِ معرفت! اگر قرار باشد مجمع ناشران ضدانقلاب هم یک سیاهه‌ی هزارتایی از کتاب ایرانی معرفی کند، بالاخره نام کتابی از من در آن پیدا می‌شد دیگر!

گذشته از آن، اول آن‌چه را که زاییده‌ای بزرگ کن و ببین برای باقی کتب سیاهه‌ات چه کرده‌ای و بعد دست تو کاسه‌ی دیگران کن!»

رضا امیرخانی

واکنش رسانه‌ها به این نامه جنجالی

 کیهان در واکنش به این نامه جنجالی نوشت که رضا امیرخانی در واکنش به چند انتقاد ساده و توأم با احترام و ستایش میثم نیلی مدیرعامل مجمع ناشران انقلاب، جوابیه‌ای سرشار از کینه توزی و سیاست زدگی و توهین را نوشته است!

پایگاه خبری تحلیلی فردا  امیرخانی را دیوار اشتباهی برای یادگاری نوشتن دانست و نوشت:

 «نمی‌شود از امیرخانی توقعی داشت، او می‌خواهد دیده شود. دعوا راه انداختن و خط کشیدن با انقلابی‌ها کمک می‌کند تا باند‌های مطبوعات و مجلات او را تحویل بگیرند.

نکته جالب و حتی مضحک اما خوشبینی امثال نیلی (مجمع ناشران انقلاب اسلامی) است که امیرخانی را هم‌جبهه‌ای، سرباز انقلاب و معتقد به مبانی اندیشه امام و رهبری [یعنی حکومت فقهی] می‌داند!

با افتخار هم می‌گوید که کتاب‌های امیرخانی را ترویج و عکسش را هم به دیوار زده‌اند!»

در ادامه هم ادبیات امیرخانی را مختص دختر دبیرستانی‌ها می‌داند و رهش را نتیجه توهم جلال شدن نویسنده.

مشرق نیوز اما به گونه‌ای دیگر واکنش نشان می‌دهد و در جایی امیرخانی را با حاتمی‌کیا مقایسه می‌کند:

«صبر می کنند امیرخانی یک کتاب بنویسد… حاتمی کیا یک فیلم بسازد شروع کنند به کوبیدن.

آقای منتقد! برادر تخریب چی! چرا منتظر دیگران می‌مانی تا خودت را با کوبیدنشان بروز دهی؟!

هنرمند باش خودت تمام آنچه بهش اعتقاد داری و احساس می‌کنی نیاز جامعه ماست بساز/بنویس و مدام چشمت به این نباشد که ببینی فلانی چه کرد، شروع کنی به مطلب نوشتن برای فلان رسانه و بهمان خبرگزاری تا هر طور شده اثر را بزنی.

او بضاعتش را وسط گذاشته همین را نوشته/ساخته. تو هم هنرت را، بضاعتت را بگذار وسط یک چیزی بهتر تولید کن این همه فروش کند این همه با مخاطب ارتباط برقرار کند… کسی بخیل نیست… تو هم نباش!»

امیرخانی و کتاب‌هایش

ظهور رضا امیرخانی را در میان نسل سوم نویسندگان انقلاب اسلامی باید یک اتفاق دانست.

امیرخانی زمانی ظهور کرد که نویسندگان نسل‌های گذشته دوره طلایی خود را سپری کرده بودند و جامعه ادبیات انقلاب چندان امیدی به آمدن نویسنده‌ای تازه نداشت.

رضا امیرخانی نویسنده‌ای جوان بود که نه‌تنها ادبیات و داستان مدرن را خوب می‌شناخت.

رضا امیرخانی و رهش

امیرخانی خیلی زود به ریاست هیأت مدیره انجمن تازه تأسیس قلم، که قرار بود جبهه نویسندگان انقلاب اسلامی را رهبری کند، انتخاب شد.

به نظر می‌رسد که او در آن سال‌هاسودای رهبری طیف نویسندگان انقلاب را در سر داشته است.

او با ارجاعات مکرر به داستان‌ها و نوشته‌های جلال آل‌احمد می‌خواست الگوی جلال را ۴۰سال پس از درگذشت او بازآفرینی کند.

در آن سال‌ها امیرخانی بارها در گفت‌‌وگوها و نوشته‌هایش تکرار می‌کرد که همه ما فرزندان«زن زیادی» جلال هستیم.

 امیرخانی در طول سال‌های بعد تلاش کرد تا کم‌کم خود را به‌عنوان نویسنده‌ای مستقل جا بیندازد.

و در اولین قدم کتاب‌های خود را از حوزه هنری گرفت و به انتشارات افق سپرد.

رضا امیرخانی و رهش

و اما در مورد انتقادهای وارد شده به نوشته‌هایش خود معتقد است که همه برنامه‌ریزی شده است و جنبه سیاسی دارد. او در گفتگو با خبر آنلاین اینطور گفته است:

«حالا می‌رسیم به «رهش» و باقی کتاب‌های من و رفقای من. اصلی‌ترین خطر برای رزق و روزی آنها ماییم دیگر.

به محض انتشار کتاب امثال من، باید به بالادستی‌هاشان توضیح دهند که این کتاب مال ضدانقلاب‌هاست و برای همین مردم می‌روند سراغش!!

(نقض غرضی از این بزرگ‌تر نداریم. طرف می‌گوید آنچه استقبال می‌شود مال مخالفان انقلاب است و برای کتابخوانی موافقان انقلاب باید پول خرج کرد و پولش را هم باید به ما بدهید!)

این فضای مجمع ناشران و رجانیوز است. چه در قیدار و چه در رهش، از ۸۸ به بعد هر کتابی که از من در آمد، در فاصله‌ چند ساعت نخستین حملات بسیار تند و منفی به وسیله‌ همین‌ها در شبکه‌های اجتماعی بیرون آمد.

و این یعنی جلوگیری از فروش کتاب. خب… هم نَفَس‌شان حق بوده است و هم منطق‌شان مؤثر… چون مردم هم کار خودشان را می‌کنند و کتاب را می‌خرند!»

این‌که مجمع ناشران انقلاب اسلامی تا کی با امیرخانی مدارا می‌کند و چه زمانی تصمیم می‌گیرد تا عکس او را پایین بیاورد سوالی‌ است که بعدها جوابش را خواهیم یافت.

و این که امیرخانی تا کجا می‌تواند در مقابل این هجمه‌ها مستقل بماند و مستقل بنویسد نیز قطعا پاسخی در آینده خواهد داشت.

پایان‌ پیام

کد خبر : 96860 ساعت خبر : 11:44 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=96860
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات