دسته دلقک‌ها طنزی است تلخ از شهری جنگ‌زده با آدم‌هایش

سلین با کتاب دسته دلقک‌ها با تفاله‌های جامعه، آدمکش‌ها، واسطه‌ها، قاچاقچی‌ها، بدکاره‌ها، معتادان، ولگردان و جنایتکاران محشور می‌شود.

پایگاه خبری گلونی، سمیه باقری حسن‌کیاده:  لویی فردینان دِتوش، که سلین نام مستعار اوست در سال ۱۸۹۴ در کوربه ووا، حومه توده نشین پاریس به دنیا آمد.

پس از انواع حرفه‌هایی که همه فقط برای امرار معاش بود به تحصیل پزشکی پرداخت و پس از آن که نویسنده معروف و موفقی شد هم همواره تا آخر عمر به کار طبابت ادامه داد و پزشک فقرا باقی ماند.

عنوان اصلی کتاب دسته دلقک‌ها، دسته گینیول می‌باشد که مهدی سحابی، مترجم کتاب، معادل دسته دلقک‌ها را برای آن می‌آورد.

گینیول معروف‌ترین شخصیت تئاتر عروسکی فرانسه است. آدمکی که از سنت قدیمی نمایش عروسکی ایتالیا وام گرفته شده است.

آنچنانی که مهدی سحابی در پیشانیِ کتاب نیز می‌آورد، گینیول و همراهش نیافرون بطور سنتی نماینده شوخ طبعی، تیزبینی و صراحت عامیانه‌اند و این ویژگی‌های نقادانه‌شان اغلب آنان را به صورت نمادهایی مقابل دورویی، تبعیض و ظلم در‌می‌آورد.

طبق گفته مترجم کتاب، لندن آن هنگام که در داستان سلین آمده، شهری است جنگ‌زده و پناهگاهی برای عناصر وازده‌ای که می‌کوشند از گذشته خود بگریزند.

سلین با تفاله‌های جامعه، آدمکش‌ها، واسطه‌ها، قاچاقچی‌ها، بدکاره‌ها، معتادان، ولگردان و جنایتکاران محشور می‌شود.

گویی آنان را درک می‌کند و تیزبینانه و بدبینانه، با حالی از انزجار و نفرت، به جامعه‌ای در حال تباهی و تجزیه می‌نگرد.

«دلقک‌بازی»‌های قهرمانان این کتاب و درگیری دائمشان با گزمه‌ها، در ظاهر جلوه یک نمایش عروسکی را دارند؛ اما در باطن تراژدی عظیمی است که سلین، استادانه با این بازیگران خلق کرده است.

صحنه‌های ابتدایی دسته دلقک‌ها با وجود لحن طنزآمیزش فضایی سیاه و زبانی گزنده دارد.

در این صحنه‌ها با وجود این‌که اشاره صریحی به جنگ و فضای بمباران در آن نشده است، ولی خواننده امروز را نیز به یاد محله‌های خاکستری و سیاه دودآلود می‌اندازد که از صدای بمب و آدم‌های گریزان و گریه کودکان و خانه‌های ویران آکنده است.

اما شگرد سلین چیز دیگری است و نتیجه‌اش همان آرامشی است که در انتهای کار نصیب خواننده نیز می‌گردد؛ آرامش پس از توفان.

داستان دسته دلقک‌ها

رمان حکایت شخصی به نام فردینان را بازگو می‌کند که در گریزی از جنگ، سر از لندن در می‌آورد.

فردینان مجروحی جنگی است که در بیمارستان با رائول آشنا می‌شود. این دو در سر سفری رویایی را می‌پرورانند؛ سفری به لندن برای رسیدن به زندگی.

این‌همه رویاسازی به واسطه حرف‌های رائول شکل می‌گیرد و فردینان نیز همراه او خیال‌پردازی می‌کند.

اما چند هفته بعد رائول را می‌برند و به جرم این‌که در جنگ خود را از قصد مجروح ساخته دادگاهی می‌کنند و به جوخه اعدام می‌سپارند.

در لحظه آخر رائول اسم عموی خود در لندن را به فردینان می‌گوید: کاسکاد، شخصی است که فردینان را در لندن می‌پذیرد و به او  اوراق جعلی و کار می‌دهد…

فردینان به پااندازی در لندن مشغول می‌گردد و در جهانی سراسر تعقیب و گریز همچون عروسکی نخی از این سوی بدان سوی هی می‌گردد.

فردینان هر چه جلوتر می‌رود در گندابی عظیم‌تر فرو می‌رود تا آنجایی که دست به قتل می‌زند.

در نهایت فردینان در گریزی بزرگ خود را به سوستن می‌سپارد تا که شاید همراه او به جایی بهتر چنگ زند…

و این همه برای رسیدن به زندگی است و بس.

تکه‌هایی از دسته دلقک‌ها

▪خودم هم از فکرهایی که به سر می‌زند یک جوری می‌شوم … مست نیستم! من هیچ وقت لب به مشروب نمی‌زنم… عقل است که توی کله‌ام قاطی پاتی شده…

یه جایی هست در زندگی که دلت گرفته، ولی مجبوری بخندی و شادباشی…بهش میگن اوج بدبختی!

▪با کوله بار توصیه‌های پدر و مادر راه افتادیم توی عالم وجود. اما در مقابل مسائل زندگی به درد نخوردند. دچار دردسرهایی شدیم یکی از یکی افتضاح‌تر.

پایان پیام

کد خبر : 102242 ساعت خبر : 6:15 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=102242
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات