گلونی

برندگان جایزه کتاب ملی آمریکا با سخنرانی ایزابل آلنده اعلام شدند

سیگرید نونز برنده جایزه کتاب ملی آمریکا

سیگرید نونز برنده جایزه کتاب ملی آمریکا

برندگان جایزه کتاب ملی آمریکا با سخنرانی ایزابل آلنده اعلام شدند

جایزه کتاب ملی آمریکا مجموعه‌ای از جوایز سالانه ادبی در ایالات متحده آمریکا است که هر سال در ماه نوامبر، جایزه کتاب ملی و دو جایزه یک عمر دستاورد را به نویسندگان اهدا می‌کند.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، جایزه کتاب ملی آمریکا مجموعه‌ای از جوایز سالانه ادبی در ایالات متحده آمریکا است که هر سال در ماه نوامبر، جایزه کتاب ملی و دو جایزه یک عمر دستاورد را به نویسندگان اهدا می‌کند.

در مراسم امسال جایزه کتاب ملی آمریکا، آن دوست نوشته سیگرید نونز به عنوان برگزیده بخش داستان جایزه کتاب ملی آمریکا معرفی شد.

در مراسم اهدای جوایز امسال از ایزابل آلنده، نویسنده اهل شیلی نیز برای خدمات ارزنده‌اش به دنیای ادبیات قدردانی شد.

آلنده اولین نویسنده اسپانیایی‌ زبان و دومین نویسنده غیرآمریکایی است که موفق به دریافت این جایزه می‌شود.

سخنرانی ایزابل آلنده در مراسم برندگان جایزه کتاب ملی آمریکا

ایزابل آلنده

برندگان جایزه کتاب ملی آمریکا با سخنرانی ایزابل آلنده اعلام شدند

من این جایزه را به نام همه‌ آن میلیون‌ها نفری تحویل می‌گیرم که برای زندگی جدیدی به این کشور آمده‌اند.

من همیشه یک خارجی بوده‌ام. در پرو زاده شده‌ام و در خانه‌ پدربزرگم در شیلی بزرگ شده‌ام.

بعداً با پدرخوانده‌ام که دیپلمات بود به این گوشه و آن گوشه‌ جهان رفته‌ام. بعد از کودتای پینوشه علیه آلنده در سال ۱۹۷۳ که سنتی دراز از دمکراسی را به خاک نشاند، سیزده سالی آواره‌ سیاسی در ونزوئلا بودم و از سی سال پیش مهاجری هستم در این کشور، یعنی در ایالات متحده.

از ریشه‌ کنده‌ شدن در درازمدت مزایایی هم دارد. اغلب آثار من ریشه در نوستالژی و جدایی‌ها و از دست‌دادن‌ها دارد، در آرزوی برآوردنشده‌ تعلق به یک مکان معیّن.

من ظاهر و چهره‌‌ای شیلیایی دارم و به اسپانیایی می‌نویسم و عشق می‌ورزم و آشپزی می‌کنم.

عشق ورزیدن به انگلیسی برای منِ اسپانیایی‌زبان کمی مسخره است. البته معشوق من یک کلمه‌ی اسپانیایی هم بلد نیست.

شاید باور نکنید که من در ۷۶ سالگی هم معشوق دارم، که آدم شجاعی است و همین عشقش به من از شجاعتش می‌آید!

به عنوان یک خارجی، من هیچ چیز را بدیهی تلقی نمی‌کنم. من با دقت گوش می‌کنم و به نظاره‌گری پیرامونم می‌روم.

من پرسشگرم و همه‌چیز را به پرسش می‌گیرم. برای نوشتن هم نیازی به کشف و شهود ندارم، بلکه به اطرافم نگاه می‌کنم، یادداشت برمی‌دارم، تجارب را جمع‌آوری می‌کنم.

در نوشته‌هایم بر زندگی دیگران متمرکز می‌شوم، به‌خصوص زنان پرشور و قوی‌ای که در همه‌جا قابل رؤیت‌اند.

من به رنج و رزم روزانه می‌پردازم، به شاد بودن و نهراسیدن از مرگ. من ترسی از زندگی ندارم. من ابا دارم که از زندگی ترس داشته باشم و از انتخاب بترسم.

روزگار سیاهی است این روزها، دوستان من. روزگار جنگ در جای جای دنیا و جنگ‌های بالقوه در همه‌جا.

روزگار ناسیونالیسم و نژادپرستی، خشونت و تقدیرگرایی.

روزگاری که ارزش‌ها و مبانی‌ای که تمدن ما را سرپا نگاه داشته‌اند به محاصره درآمده‌اند.

بسیاری این دوران را به‌عنوان دورانی از خشونت و فقر تجربه می‌کنند، دورانی که فوج فوج انسان‌ها مجبورند همه‌ آن‌چه را که تکیه‌گاه و منزل‌شان بود ترک کنند و به سفرهای خطرناک بروند شاید که زندگی خود را نجات دهند.

به یاد می‌آورید پسربچه سه‌ساله‌ سوری را که سال ۲۰۱۵، آب جسدش را به سواحل ترکیه آورد؟

نامش آلان کردی (آیلان) بود. او می‌توانست پسر تو یا نوه‌ من باشد. در همان روز، پدر آلان همسر و یک فرزند دیگرش را هم در غرق ‌شدن قایقی که قرار بود آن‌ها را از جنگ سوریه به ساحل امن برساند، از دست داد.

آلان کردی رنج و اضطرار میلیون‌ها انسان درمانده را بازتاب می‌داد. برای یک لحظه، جهان از تصویر جسد آلان در ساحل ترکیه شوکه شد، بعداً ولی سریع آن را فراموش کرد.

من می‌نویسم تا یادها و خاطرات را در برابر فرسایش و سایش ناشی از فراموشی حراست کنم و گردآورنده‌ انسان‌ها دور هم باشم.

من به نیروی روایت‌ها و سرنوشت‌ها باور دارم. وقتی که ما سرگذشت یک انسان دیگر را می‌شنویم و وقتی که ما داستان  زندگی خودمان را تعریف می‌کنیم، آغازی است برای  فائق آ‌مدن بر نفاق و نفرت.

چراکه درمی‌یابیم شباهت‌هایی که ما را به هم نزدیک می‌کنند، بسیار بیشتر از تفاوت‌های جداساز هستند.

من همچنین می‌نویسم تا بفهمم… اغلب من نمی‌دانم که چرا خود را مجبور به نوشتن یک داستان معیّن می‌بینم.

بعداً ولی متوجه می‌شوم که آن نوشتن با بخش از زندگی و روانیّات من در ارتباط بوده که من می‌بایست آن را بفهمم یا درمان کنم.

برای انسان‌ِ از ریشه و زادبوم کنده‌شده، داشتن یک حافظه که هستی او را تداوم و معنا ببخشد قابل چشم‌پوشی نیست…

و یک نویسنده بدون احساسی قوی نسبت به گذشته و بدون یاد و خاطره چه می‌تواند بکند؟

راستش من نمی‌دانم که آثار من تا چه حد یاد و تجربه‌ شخصی است و تا چه حد یافته و فانتزی.

شاید هم من چیزی را به خاطر می‌آورم که هنوز اتفاق نیفتاده. حافظه و خاطره امری ذهنی است و محصور و مشروط به باورها و احساس‌ها.

داستان‌های شخصی ما هم ذهنی‌اند. ما چیزهایی را انتخاب می‌کنیم که دوست داریم برجسته شوند و بی‌اعتنایی می‌کنیم به آنچه دوست داریم فراموش شود.

ما صفات و توصیفاتی را انتخاب می‌کنیم تا سفر خویش را روایت کنیم و اسطوره‌ای شخصی از آن بسازیم.

من هم اسطوره‌ای از زندگی خود ساخته‌ام برای آن‌که شاید توازنی با زندگی واقعی و خرد خود ایجاد کنم.

برندگان جایزه کتاب ملی آمریکا

در این کشور هر کسی از کس دیگری ریشه می‌گیرد که از جای دیگری آمده است. تنها تفاوت میان شما و من، یا میان یک خانه‌زاد آمریکایی با منِ تازه‌آمده این است که پدربزرگ و مادربزرگ او پیش‌تر به این کشور آمده‌اند (انتقادی به ناسیونالیسمی که ترامپ روی آن سوار شده و به آن دامن می‌زند؟)

من تنها جزئی از این دیاسپورای بزرگ (جامعه‌ی دور از وطن)هستم و گرچه به بسیاری از روندها و پدیده‌ها در این کشور نقد دارم، به شهروندِ آمریکا بودن مفتخرم.

من بیش از آن‌چه در رؤیایم بوده از این کشور به دست آورده‌ام و دریافت کرده‌ام و به من فرصتی داده شده تا مقداری جبران کنم.

ترجمه متن سخنرانی برندگان جایزه کتاب ملی آمریکا از: حبیب حسینی‌فرد (خوابگرد)

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل