گلونی

شما نه این مردم را شناخته‌اید نه سلطان‌های کشور را

شما نه این مردم را شناخته‌اید نه سلطان‌های کشور را. این سلطان ترامادول از سلاطین فرعی است.

شما نه این مردم را شناخته‌اید نه سلطان‌های کشور را. این سلطان ترامادول از سلاطین فرعی است.

شما نه این مردم را شناخته‌اید نه سلطان‌های کشور را. قاسمی گفت: سلطان‌های اصلی را باید بگیرند. این سلطان ترامادول از سلاطین فرعی است.

پایگاه خبری گلونی، رضا ساکی: امروز هر کس از در اتاق ما می‌‌گذشت می‌شنید که ما همه داریم می‌گوییم واقعا؟

صابری گفت: یک سلطان دیگر را هم گرفتند.

تیموری گفت: واقعا؟ سلطان‌ها تمامی ندارند؟

صابری گفت: به جان خودم یک سلطان دیگر دستیگر شد.

مرادی گفت: سلطان چه بوده؟

صابری گفت: ترامادول.

من گفتم: واقعا؟ ترامادول هم مگر سلطان دارد؟

قاسمی گفت: به لطف دولت همه چیز سلطان دارد.

صابری گفت: واقعا؟ نه این که در دوره رئیس‌جمهور محبوب شما سلطان نداشتیم؟

قاسمی: سلطان ترامادول نداشتیم. داشتیم؟

مرادی گفت: جسارت است ولی فکر می‌کنم حتی سلطان پشکل هم داشته باشیم. یعنی سلطان کود حیوانی.

تیموری گفت: حتما داریم الان پول در پشکل است. چوپان‌ها یک دانه‌اش را نمی‌گذارند حرام بشود.

قاسمی گفت: سلطان‌های اصلی را باید بگیرند. این سلطان ترامادول از سلاطین فرعی است.

صابری گفت: کله‌گنده‌ها را اگر بگیرند ممکن است ناراحت بشوی.

قاسمی گفت: ما با کسی برادری نداریم. هر کس خلاف کرد باید تاوان بدهد.

تیموری گفت: بروند از کوچه اول لواسان همه را جمع کنند ببرند.

مرادی گفت: حالا هر کس در لواسان ویلا ساخت لزوما سلطان نیست.

صابری گفت: ولی اغلب سلطان‌ها در لواسان ویلا دارند.

تیموری گفت: ولی سلطان ترامادول خیلی مسخره است. آدم اگر سلطان می‌شود سلطان یک چیز با کلاس بشود.

قاسمی گفت: دوستان همه باکلاس‌هایش را اشغال کرده‌اند. هر چه مانده همین ترامادول و پشکل است.

صابری گفت: یا خودشان گرفته‌اند یا فرزندان‌شان.

مرادی گفت: یا دامادهایشان.

قاسمی گفت: یا عروس‌هایشان.

تیموری گفت: یا برادرهایشان.

صابری: یا شرکای‌شان.

مرادی: یا هم‌حزبی‌هایشان.

قاسمی: یا هم‌صنفی‌هایشان.

تیموری: یا هم‌‌قطارهایشان.

صابری گفت: این طوری بقیه مردم چه کنند؟

تیموری: تماشا!

قاسمی گفت: چقدر تماشا کنند؟ حوصله‌شان سر می‌رود.

مرادی گفت: نه بابا شما این مردم را نشناخته‌اید. تماشاگران خوبی هستند. بعد نگاهی به سایت کرد و گفت بیا شاهد از غیب رسید: «ایران خودرو ۲۰ هزار دستگاه خودرو‌ با قیمت های جدید فروخت!»

همه با هم گفتیم: واقعا؟

بعد در سکوتی محض تا ساعت ۱۶ چرت زدیم، انگشت زدیم و برگشتیم خانه.

باقی بقای‌تان

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل