فیلم سوگلی آقای یورگس لانتیموس؛ سه نوازی در گام ماژور
جاهطلبی بصری آقای لانتیموس
پایگاه خبری گلونی؛ حسین معززینیا: تماشای سوگلی (یورگس لانتیموس) برایم غیرمنتظره بود.
انتظارش را نداشتم. نمایش یکتکه ماهرانه مسحورکنندهای است.
همچون کنسرتی بهدقت طراحیشده یا اپرایی موزون، با ریتمی یکدست و اجرایی ماهرانه تا انتها پیش میرود، تمام میشود.
و تو ملتفت نمیشوی قطعهها چطور به هم پیوستند تا یک پیکره متحد را بسازند.
لانتیموس در فیلمهای قبلیاش هم در پی رسیدن به همین ساختمان بصری بود.
ولی ایدههایش را صرف فیلمنامههایی میکرد که ظرفیت تحقق این نظم موسیقایی را نداشتند.
اما حالا ایده اولیه، شکل روایت، اجرای سه بازیگر اصلی، کمپوزیسیون برآمده از معماری لوکیشن، طراحی صحنه و لباس، جنس موسیقی، برش تصاویر،
رنگ، نور، لنزها و حرکت دوربین در هماهنگی کمنظیری پیش میروند تا به کامل شدن تم فیلم کمک کنند.
فیلم سوگلی آقای یورگس لانتیموس؛ سه نوازی در گام ماژور
این فیلمی است که باید مثل یک باله گروهی ماهرانه یا دو ساعت همنوازی نوازندگانی چیرهدست تماشایش کنید.
فیلمساز سعیش را کرده وقفهای نیفتد، شما هم نباید تمرکزتان را از دست بدهید و باید تماشاگری باشید که قدر این هارمونی را میداند و خودش را به ریتم میسپارد.
فیلم سوگلی «ریتم» است و باید از همین توازن لذت برد. از نمایشی که ترتیب داده شده درباره «نمایش»!
بله، اینبار میل لانتیموس به جلوهگری تکنیکی با تم فیلم درآمیخته: فیلمی که خودش هم درباره جلوهگری است. همه کاراکترها در طول داستان مشغول صحنهآراییاند.
از ملکه گرفته که هم در خلوتش برای مشاور و ندیمهاش بازیهایی به راه میاندازد تا متقاعد و وادارشان کند به چیزی که میپسندد.
تا مردان سیاست و نظامیها و خدم و حشم که باید تن بدهند به بوالهوسیها و تردیدهایش.
در آنسو سارا (ریچل وایز) که پرسونایش بین هوس ملکه، منافع شخصیاش و مصالح کشور در نوسان است،
و ابیگیل (اما استون) که اصلاً «بازیگر» است و نمایش خودش را لابهلای بازی بقیه پیش میبرد تا به چیزی که میخواهد دست یابد.
بقیه کاراکترها هم همین وضع را دارند: آن دو سیاستمدار که سردسته دو حزب مخالف و موافقند برای رقیب، ملکه و هواداران، طرح و توطئه میچینند
و از ابیگیل هم میخواهند همدستشان شود. شخصیتهای فرعی هم آن چیزی نیستند که بروز میدهند.
عادیترین سکانسها هم فقط برای همان چیزی ترتیب داده نشده که در نگاه اول به نظر میرسد:
به موقعیت تکرارشونده سکانسهای شکار کبوترها دقت کنید که ظاهراً تفریحی است لابهلای کار سنگین روزمره.
اما درواقع صحنه هماوردخواهی دو زن است و چه لحظه تاثیرگذاری است آن پاشیده شدن خون به صورت سارا در آخرین نوبت.
فیلم سوگلی آقای یورگس لانتیموس
برای چنین قصهای که یکسره درباره صحنهسازی و صحنهگردانی است،
این نوع اجرا که بهطور کامل مشتمل است بر مجموعهای تصاویر ضبطشده با لنز واید که از فیشآی تا اندازههای عادیتر متغیر است
و حرکت دوربینهای ۱۸۰ درجهای مداوم یا نماهای تعقیبی بدون قطع، و ارتفاع دوربین که بهندرت همسطح صورت (آیلول) است
و تقریباً در تمام فیلم سوگلی از هایانگل یا لوانگل استفاده شده، ترتیب نماها را به جنبوجوشی موزون روی صحنه تبدیل میکند.
پردهبندیهای فیلم و کپشنهایی که چند دقیقه یکبار میآید هم تأکیدی است بر همین تشابه روایی با یک نمایش یا اپرا.
نماهای تعقیبی دوربین نماینده چشم ما میشود در پیدا کردن زاویهای تازه از میزانسنی که هر کاراکتر برای پیش بردن و به نتیجه رساندن نمایش شخصیاش برپا میکند.
به همین دلیل، سوگلی بیش از آنکه فیلمی باشد «درباره»…، فیلمی است «برای» تماشا.
اگر آن را بهعنوان یک سهنوازی تماشا کنید از هماوردطلبی سه کاراکتر اصلی (با بازی فوقالعادهی هر سه)؛
که دوربین هم مثل نقشی که در ثبت مسابقات ورزشی دارد در تلاش است تا از آنها عقب نماند و بهترین دیدگاه را در اختیارتان بگذارد،
از دوربین خرامان کارگردان و همراهی موسیقی خوب فیلم به وجد خواهید آمد.
و البته فراموش نکنید که این فیلمی است که باید با بهترین کیفیت صدا و تصویر دیده شود.
پایان پیام
در این که فیلم سوگولی جناب لانتیموس اینطور یکدست و هنرمندانه ساخته شده شکی نیست، اما این که شما انتظار چنین چیره دستی ای را نداشتید، خودش خیلی عجیب است. مگر در فیلمهای قبلی لانتیموس همین اتفاق نیفتاده بود؟
مثلاً اینکه نوشته اید: «ولی ایدههایش را صرف فیلمنامههایی میکرد که ظرفیت تحقق این نظم موسیقایی را نداشتند.» این خودش اظهار نظری عجیب است. ساختمان روایی کشتن گوزن مقدس، آیا ظرفیت این هماهنگی خارق العاده را نداشته؟ یا اینکه همین هماهنگی و ساختار پویا و مستحکم در کشتن گوزن مقدس وجود ندارد؟؟؟