حسین آخانی از قتل فرهنگ در ماجرای محمدعلی نجفی روایت میکند
به گزارش پایگاه خبری گلونیحسین آخانی در کانال «دغدغه های محیط زیستی و دانشگاهی (حسین آخانی)» نوشت:
حسین آخانی از قتل فرهنگ میگوید
پرده اول: سال ۱۳۶۲ من از جمله پذیرفته شدگان اولین کنکور سراسری بعد از انقلاب فرهنگی بودم.
کنکوری بسیار سخت، دو مرحلهای با ظرفیتهای عجیب. من در رشته علوم گیاهی دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم.
سخنران مراسم افتتاحیه نیز کسی نبود جز محمد علی نجفی، که در آن زمان وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود.
هنوز بعد از ۳۶ سال قیافه نجفی در ذهنم است.
همیشه به او غبطه میخوردم که قیافهاش در همه این سالها تغییر چندانی نکرده است؛ ماشاالله خوب جوان مانده است.
سالهای سال نجفی در کلیدیترین جایگاههای کشوری، بخصوص فرهنگ و آموزش عالی بود.
کسی که ۹ سال وزیر آموزش و پرورش، آنهم در دهه ۶۰ و ۷۰ بوده باشد، از بالاترین سطح اعتماد برخوردار بوده است.
در آخرین پست او در شهرداری تهران، از شهر انسان محور صحبت میکرد.
برای ما که سالها تشنه شهرداری بودیم که به جای پل و بتن از انسان حرف بزند، رفتنش امیدمان را هم به باد داد.
از دیروز که خبر کشته شدن همسرش و سپس اعتراف به قتل او را شنیدم، مانند بسیاری از هموطنان و بخصوص به عنوان یک فرهنگی که کلید چراغ اتاق درسش را او روشن کرده است، در بهت و شوکم.
کسی به درستی نمیداند چه مجموعه عواملی باعث شده است که محمد علی کلیددار فرهنگ کشور به درجهای از فشار روانی برسد که به یک جانی تبدیل شود.
پرده دوم: درست در روزی که مهمترین شلیک گلوله تاریخ تهران رخ داد به مدرسه پسرم رفته بودم تا ثبت نام او را در کلاس هفتم پیگیری کنم.
چندی پیش که در موعد ثبتنام او به دفتر مدرسه مراجعه کردم، با کمال تعجب از من ۱۶ میلیون تومان شهریه خواستند.
من با احتساب پول سرویس و نهار حساب کردم که هزینه تحصیل پسرم در این مدرسه حدود ۲۶ میلیون تومان برای ۸ ماه است.
به عبارتی هزینه یک ماه تحصیل او ماهی سه میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان است.
این در حالی است که دولت برای کل هزینه تز دکتری یک دانشجو در دانشگاه تهران فقط یک میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان میدهد!
از ثبتنام منصرف شدم. به عنوان عضو انجمن اولیاء و مربیان اعتراض کردم.
به آنها توضیح دادم که این عادلانه نیست. این مبلغ حدود نیمی از حقوق من استاد تمام دانشگاه با ۲۰ سال سابقه است.
اعتراض من تنها به مبلغ شهریه نبود، به این بود که اگر پسر من همین امروز دارای مدرک دکتری بود آیا میتوانست شغلی پیدا کند که به او ماهی سه میلیون تومان بدهند؟
برای من سوال است که پسر من وقتی میبیند پدرش برای آموزش مدرسه راهنمایی او باید نیمی از حقوقش را بدهد، آیا او هرگز خودش را موظف به خدمت و مدیون به این سرزمین میداند؟
چه کسانی آموزش در این کشور را از مسیری که قانون اساسی برای آن تعریف کرده بود خارج کردند؟
حتا رئیسجمهور به صراحت از دادن هزینههای آموزش طفره میرود و از نظر او خوب است که مردم هزینههای مدارس را خودشان بدهند.
سخنی با رئیسجمهور
آقای رئیسجمهور: آنچه سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ در برج آرمیتا اتفاق افتاد دروی محصول سیستمی سراسر ناقص، معیوب و آمریکاییزده در آموزش و اقتصاد است که در آن به جای آن که دولت هزینه زیرساختهای آموزشی، پژوهشی، خدمات عمومی مانند حمل و نقل عمومی، بهداشت و محیط زیست را از محل درآمد نفت و یا مالیات بدهد آن را صرف سدسازی، جاده سازی، خودروسازی و ساختمان سازی و یا واردات توسط پیمانکاران و نورچشمیهایی میکند که تنها تخصص آنها کشیدن نقشه برای بالاکشیدن درآمدهای نفتی است؛ نوکیسهگانی که با بیتالمال سرمایههای نجومی درست کردند و باعث اختلاف طبقاتی شدید و فساد گسترده شدند.
در عوض معلمان برای آنکه کسری نان شبشان را جبران کنند، مجورند مسافرکشی کنند.
به عنوان یک فرهنگی که بیش از ۲۰ کشور دنیا را گشته و به جز ۶ سال کودکی همه عمرم در فضاهای آموزشی، فرهنگی و علمی بوده است به صراحت میگویم روش جاری در آموزش و پرورش و دانشگاه در ادامه دکترین توسعه سازندگی، فرهنگ ما را به کلی نابود کرد.
تبدیل محیطهای فرهنگی و آموزشی به بنگاههای اقتصادی و بیمحتوا و سپردن مدیریت آنها به نور چشمیهایی که گاهی مدارک خودشان مسئلهدار بود، بدترین خیانتی بود که در کشور اتفاق افتاد.
آنچه سهشنبه محمد علی نجفی شلیک کرد، شلیک به قلب «میترا استاد» نبود، او گذشته خود را شلیک کرد.
او قلب «چراغی» را نشانه گرفت که ما سالها در زیر نور آن درس میخوانیم.
شاید حرف او این بود که در فرهنگی که او ساخته است به زیباترین احساس انسانی نیز اعتمادی نیست. همین.
از کانال حسین آقاخانی
پایان پیام