دکتر مجید حسینی راست میگوید؟ یک دانشجوی بیطرف پزشکی پاسخ میدهد
به گزارش پایگاه خبری گلونی، سید سبحان طباطبایی یکی از دانشجویان پزشکی برای گلونی نوشت: بحث از جایی شروع شد که در دورهی قبلی وزارت و در خردادماه سال ۹۷، شیوهنامهای پر ابهام و پر ایراد برای تاسیس دانشگاههای علوم پزشکی غیرانتفاعی تدوین شد.
قصه از کجا شروع شد؟
این شیوهنامه در آذرماه به امضای دکتر لاریجانی رسید و انتشارش باعث ایجاد یک موج اعتراضی شد.
در این شیوهنامه، امکانات و نظارت حداقلی برای تاسیس این دانشگاهها در نظر گرفته شده بود و هیچ توجهی به کیفیت آموزش و ارتباط با بالین در آن مشخص نشده بود.
تا تنها شرط مهم داشتن یک دانشگاه علوم پزشکی خصوصی، داشتن سرمایه باشد.
شیوهنامهای که در صورت اجرایی شدن، با ایجاد امکان تحصیل سرمایهداران در رشتههای پرطرفدار علوم پزشکی، بیش از پیش عدالت آموزشی رو نقض میکرد و صرفاً بهانهای برای پر کردن جیب صاحبان این بازار پرسود جدید بود.
تاسیس این دانشگاهها و افزایش بیحساب و کتاب ظرفیتهای دانشگاهی پیش از این در رشتههای مهندسی ضررهای زیادی را به جوانان و جامعه تحمیل کرد و نتیجهاش اشباع بازار کار، بیکار ماندن جوانان و هدر دادن عمرشان و مدرکگرایی جامعه بود که در نهایت به صف ۷۰۰ هزار نفری کنکور تجربی منجر شد که تعدادی از آنها فارغالتحصیل رشتههای مهندسی هستند!
این شیوه نامهی مخرب، ناعادلانه و غیرمسئولانه که پول را بیش از پیش به رقابت علمی برای کسب صندلیهای دانشگاهی وارد میکرد و شایستهگزینی را با شرط داشتن سرمایه عجین میکرد و از حمایت نمایندگان مجلس از جمله رئیس کمیسیون آموزش، آقای میرزاده برخوردار بود، با فشار دانشجویان علوم پزشکی و کمپینها و اعتراضات در دورهی وزیر جدید، دکتر نمکی، لغو شد.
به هرحال علی رغم فشار مجلس، این طرح فعلاً کنار گذاشته شد تا بهارستانیهای محترم نسخهی دیگری برای فرزندان سرمایهداران بپیچند.
نسخهی بعدی این بود که افرادی که با وجود ناکام ماندن در کنکور سراسری و رقابت برای تحصیل در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی، با تکیه بر سرمایه و نفوذ پدر، در دانشگاههای خارج از کشور (بعضاً نامعتبر و اکثراً بدون هیچ فیلتری) پذیرش گرفته و مشغول به تحصیل شدهاند، به بهانه افزایش نرخ ارز و فشار وارد بر خانوادهها، با پرداخت هزینهای به وزارت بهداشت، بتوانند به دانشگاههای داخلی منتقل بشوند تا این گونه هم کنکور را دور زده باشند و هم مدرک معتبر از دانشگاههای داخلی دریافت کنند.
هدف بعدی صدا و سیما بود.
و مهمترینش، برنامهی پایش که کارشناس برنامه، با آمار غلط و اظهارات بیپایه و اساس و غیرکارشناسی، کلید حل مشکل بیکاری را افزایش تعداد پزشک، دندانپزشک و وکیل دانست.
آمارهای غلط مهمان این برنامه (به عنوان مثال، ایشان تعداد دانشکدههای دندانپزشکی کشور را زیر ۱۰ اعلام کردند در حالی که ۵۴ دانشکدهی دندانپزشکی و با احتساب دانشگاه آزاد، بیش از ۶۰ دانشکدهی دندانپزشکی در ایران در حال پذیرش دانشجو هستن)، با مقایسه سرانهی تعداد پزشک ایران و قطر و کشورهای دارای امکانات و ظرفیتهای درمانی و آموزشی غنیتر و دارای تفاوتهای مهم جغرافیایی و فرهنگی با ایران به طور عجیبی با تفسیر به رای، جوری تنظیم شده بود که بتواند راه حل معضل بیکاری باشد.
قدم اول در رسانه ملی محکم برداشته شد و این آمارسازیها و استدلالهای آبکی، داغ دل پشت کنکوریها و جاماندگان از بازار کار را زنده کرد و موج اول ضدپزشک را راه انداخت.
قدم بعدی، جلب توجه عدالتطلبانی بود که توان ایستادگی برای احقاق حقوق کارگران و معلمان و کارمندان زیر خط فقر را نداشتند و از طرفی پیگیر عدالت آموزشی بودند و اینکه چرا باید ۷۰۰ هزار نفر در صف دو سه رشته باشند!
این عزیزان که قبل از این، اعتقاد داشتند باید مدرکگرایی از بین برود و قطعاً بر تاثیر افزایش غیرکارشناسانه و براساس آمار آبکی بر رشتههای مهندسی واقف بودند، ناگهان فریاد سر دادند که ما از نظر تعداد پزشک کمبود داریم و چرا باید از بین هفتصد هزار کنکوری تجربی، فقط سه هزار نفر پزشک بشوند؟
بگذریم از اینکه این عزیزان میزان تقاضا برای یک شغل را هم دلیلی بر لزوم افزایش آن شغل در جامعه میدانستند!
حالا این دیدگاه را به سایر شغلهای پردرآمد و صاحب قدرت تعمیم بدهید تا به عمق مضحک بودنش پی ببرید.
بهترین مثال، صف ثبتنام برای کاندیداتوری ریاستجمهوری است که قطعاً نشان دهندهی نیاز جامعه به افزایش تعداد رییسجمهور نیست!
دکتر مجید حسینی از کجا وارد ماجرا شد؟
سید مجید حسینی به عنوان فردی که شیفتهی کف و سوت و افزایش طرفدار و در عین حال، در موضعگیریهای ضد دولتی با مخاطب خاص، محتاط و فشل است و فقط و فقط به کلیگویی و عدم مطالبهی موردی و واضح از افراد مشخص، اکتفا میکند و با برند عدالت آموزشی شناخته شده، بهترین گزینه برای پیشبرد این خط فکری بود.
فردی که ادبیات عامه و سیاست را خوب بلد است و قدرت بیان و شیوهی مناظرهی احمدینژادگونهاش، مردم را به وجد میآورد.
اما هیچ اطلاعی از امکانات موجود در بخش آموزش پزشکی، سیر زندگی و پرورش یک پزشک در ایران و در نهایت هیچ اطلاع دقیقی از نتایج جنجالسازیهایش ندارد.
دکتر مجید حسینی بهترین گزینه است برای مناظره با دو پزشک صاحب سمت و منصب و از جمله ده درصد پزشکان متمول کشور!
بدیهی است که این فرد، در تشنج پساکنکوری و با ادبیات عوامفریبانه در برابر کسانی که بالقوه و بدون شناخت، توسط رسانهها و حتا تلویحاً توسط شخص رییسجمهور، دشمن مردم معرفی شدند، در ذهن مردم، از پیش برنده است و نظرسنجیها به داد بیاطلاعیاش خواهند رسید.
ایشان طی مناظرهی معروف با ادبیات سخیف خودشان کاملاً جو را در دست گرفتند و در دقایق حساس توانستند با کشاندن بحث به سمت بالا بودن دستمزد پزشکان، زیرمیزی، فساد و کلیدواژهی انحصار طلبی، دفاع از حقوق رزیدنتها و بازگو کردن مشکلات مردم، از زیر بیاطلاعی خودشان فرار کنند و توجه نکردند هیچ کدام از آن رزیدنتهایی که ایشان اذعان داشتن زیر فشار کاری در حال له شدن هستند، موافق مواضع ایشان نیستند.
احتمالا حتا نمیدانستند که رزیدنت یعنی همان دانشجوی تخصص! که ناگهان بعد از اینکه متوجه این موارد شدند، گفتند رزیدنتها هم مطب دارن و در بیمارستان خصوصی کار میکنند و…
در حالی که رزیدنت یعنی فردی با سن عموماً بالای سی سال که ۷ سال به علاوهی دوران سربازی خودش (۹ سال) بدون درآمد کافی، سربار خانواده بوده و اکثراً با داشتن زن و بچه، به هوای گرفتن مدرک تخصص، ۴ الی ۶ سال با حقوق کمتر از قانون کار، تن به کشیکهای بسیار سنگین و طاقتفرسا میدهد و حق کار در مطب و مراکز خصوصی را هم ندارد.
که اگر هم حقش را داشتند عملاً ممکن نبود… مگر اینکه روزها بیش از ۲۴ ساعت باشند!
دکتر مجید حسینی حتا به طور واضحی تا دیروز معنی عبارت دستمزد پرکیس را نمیدانستند و در مناظره وقتی از طرف مقابلشان میزان دریافتی را پرسیدند و ایشان در کمال صداقت با اشاره به رتبهی علمی خودش، گفت درآمدش ۲.۵ میلیون پرکیس است، مجید حسینی گفت «الهی بمیرم… یعنی کمتر از کارگر حقوق میگیرید؟»
او حتا در کپشن و کامنت و… اینستاگرام از «پرکیسهای چند صد میلیونی» حرف میزد، در حالی که عبارت per case یعنی به ازای هر بیمار… در واقع طرف مقابل، صادقانه به دستمزد بالایی اشاره کرده که با توجه به رتبهی علمیاش، سقف دستمزد رشتهی خودش محسوب میشود.
دکتر مجید حسینی که حتا نمیدانست تخصصی به نام تخصص مامایی وجود ندارد، با ژست مردمی بودن، عملاً پزشکان را در برابر مردم قرار داد و ناکارآمدی بیمهها، هزینههای آزمایشگاهی و تشخیصی و بستری و نگهداری در بیمارستان را تماماً به پای پزشکان نوشت و پزشکان را قشری معرفی کرد که از مریض شدن افراد سود میبرند و چیزی جز پول و صرفهی مالی برایشان مهم نیست! (البته با این تفکر، باید قبل از این علیه گورکنها و غسالان موضع میگرفت چون طبق این استدلال، آنها از مرگ افراد پول درمیآورند!)
عدالت طلبی پایین کشیدن یک قشر نیست بلکه بالا کشیدن اقشاری دیگر است.
مسئولین ما، مردم ما و دکتر مجید حسینی باید آگاه شوند که:
۱_ وزارت بهداشت در سالهای اخیر با افزایش بیش از صد درصدی ظرفیت رشتهی پزشکی و دندانپزشکی (که به دلیل طولانی بودن دورهی تحصیل، زود بازده و ملموس نیست) خیلی قبل از اینها به فکر افزایش ظرفیت بوده و انتقادی هم بر این افزایش نیست.
۲_ رشوه، فساد، سوءاستفاده و دور زدن مالیات در اکثر مشاغل وجود دارد و در نتیجهی عدم وجود دستگاه ناظر قوی در هر جامعهای ممکن است به وجود بیاید و هیچ ربطی به موضوع ظرفیت پذیرش ندارد.
۳_ وزارت بهداشت در اثر شکست طرح تحول در آستانهی ورشکستگی قرار دارد و به هیچ وجه بودجه، امکانات، فضاها و زیرساختهایش کفاف همین تعداد دانشجو را هم نمیدهد و کیفیت آموزش به شدت افت کرده است که در نهایت ضررش متوجه سلامت مردم خواهد شد…
نتیجه اینکه در صورت اجبار به افزایش ظرفیت، این ظرفیت با تاسیس غیرانتفاعیها، به فرزندان سرمایهداران و طبیعتاً رتبههای بالاتر اختصاص داده خواهد شد.
۴_ با اعتراض و پایین کشیدن دستمزد پزشک عمومیای که تا سی سالگی با وجود شب بیداری و تلاش، هیچ درآمدی نداشته و در حال حاضر بالاخره توان ادارهی یک زندگی بالای خط فقر را دارد یا متخصصی که در آستانه چهل سالگی، با تمام تلاشهایش بعد از ۷ سال دوره عمومی و ۴ تا ۶ سال رزیدنتی و چندین سال جمعاً سربازی یا طرح پزشکی عمومی به همراه طرح اجباری برای تخصص که تماما دریافتی پایینتر از قانون کار داشته، تازه دلخوش به درآمدی برای جبران هزینه کرد خانوادهی پدری و تامین رفاه فرزند و همسرش شده، حقوق سایر اقشار جامعه بالا نمیرود و از فقر خارج نمیشوند و قطعاً هزینهی درمان هم تفاوت چشمگیری نمیکند چون اکثر هزینهها، هزینهی دارو، بستری ماندن، تجهیزات و هزینههای آزمایش و تشخیصی است که به جیب پزشک نمیرود. پس عدالت طلبی پایین کشیدن یه قشر نیست بلکه بالا کشیدن اقشاری است که پیش از این به این بلا دچار شدند.
در نهایت باید گفت هزینهی قرار دادن مردم مقابل پزشکان، از جیب جامعه و سلامت مردم خارج خواهد شد.
نتیجهی بیاعتمادی به پزشک در پروسهی درمان، غیرقابل جبران است و این جنگهای روانی خیانت و جنایت علیه سلامت مردم است.
در نهایت راه همیشگی به روی پزشکان باز است: مهاجرت!
چیزی که همیشه بوده و هست و متقاضی زیادی دارد (بر خلاف ادعای مجید حسینی مبنی بر اینکه ایران بهشت پزشکان است!)
من یک دانشجوی پزشکی هستم
بدون سهمیهی خاص و با یک بار تلاش ناموفق برای قبولی (به دلیل عدم توان مالی برای رفتن به پردیسها و دانشگاه آزاد).
پدرم کارگر بود و الان بیکار است. مادرم معلم حق التدریس بود و در حال حاضر کار نمیکند.
من هم با پول کار دانشجویی و ویراستاری که این مدت دانشجویی بیش از این سربارشان نباشم ترم ۸ پزشکی هستم و ۶ ماهه که وارد بالین شدم و کمبودهای تمام دورههای پزشکی را از نزدیک لمس کردم.
شب بیداریها و خانه نرفتن اینترنها از عید نوروز تا الان با حقوق حداقلی و زیر یک میلیون که چند ماه یک بار پرداخت میشود را میبینم.
بیاحترامیها و قمهکشیها با توهم اشتباه پزشکی و خطرات جانی را با پوست و استخوانم لمس میکنم.
مرگ افراد در اثر عدم اعتماد به پزشکان و رضایت شخصی به بستری نشدن عزیزانشان با این استدلال که: «شما فقط میخواهید بستری کنید تا پول به جیبتان برود.
خب حالا جواب این ذهنیت غلط را چه کسی میدهد؟ آقای دکتر مجید حسینی؟
پایان پیام