باغ نارنجستان قوام و خارجی‌هایی که در چشمان‌شان تحسین و تعجب را می‌شد دید

باغ نارنجستان قوام و خارجی‌هایی که در چشمان‌شان تحسین و تعجب را می‌شد دید

سفرنامه شیراز_قسمت هفتم

پایگاه خبری گلونی؛ راضیه حسینی: آرامگاه سعدی باشکوه و زیبا بود. بر کنج‌هایش اشعار شیخ اجل نوشته شده بود و بیشتر مردم منتظر خالی شدن یکی از کنج‌ها برای گرفتن عکس یادگاری بودند.

در اطراف آرامگاه گشتی زدیم و یک لیوان شربت بهارنارنج که با چند تا عرقیات دیگر قاتی شده بود خوردیم.

اصلاً مگر می‌شود در هوای شیراز  شربت بهارنارنج بنوشی وحس وحال خوشی نداشته باشی.

باید خدمت‌تان عرض کنم بله می‌شود. قرار نیست تمام مزاج‌ها عین هم باشند که.

این مزاج لوس وننر ما هم تا مخلوط دو سه تا شربت گیاهی را با هم چشید دل و روده را پیچ داد توی هم و… البته خدا را شکر به سرعت حل شد و مشکل خاصی پیش نیامد.

به سمت باغ نارنجستان قوام راه افتادیم. عجب باغی، چه درختان زیبا و عمارت باشکوهی.

این عمارت متعلق به خاندان قوام بوده که اتفاقاً در یکی از اتاق‌ها چشم‌مان به دیدن چهره جناب میرزا ابراهیم خان قوام‌الملک پنجم منور شد.

ایشان با یک ژست ارباب‌طوری در در سن سی و دو سالگی خیلی شیک وباوقار روی طاقچه‌ای نشسته بود و به بازدیدکنندگان نگاه می‌کرد.

جناب قوام‌الملک در چه مکان باشکوهی زندگی می‌کردند.

تصور اینکه سال‌ها پیش این باغ و عمارت محل زندگی چه کسانی بود و چه خدم و حشمی داشتند هوش از سر آدم می‌پراند. ایوانی آینه‌کاری شده.

اتاق‌هایی پر از نقش و نگار. طبقه بالا و سقف‌هایی که حتا یک نقطه خالی از نقاشی و رنگ نداشتند.

تصور این‌همه ظرافت و زیبایی و طرح و رنگ، این‌همه هنر در آن سال‌ها که نه امکانات زیادی بود و نه معماری اینقدر پیشرفت کرده بود سخت است.

باغ نارنجستان قوام

زیبایی باغ نارنجستان پای رفتن را از آدم می‌گرفت.

می‌خواستم ساعت‌ها بنشینم و محو زیبایی درختان، گل‌ها وعمارتی باشکوه شوم. اینجا هم پر از خارجی بود. خارجی‌هایی که از دیدن تعجب و چشمانی که تحسین ازشان می‌بارید دلم غنج رفت.

از جناب قوام‌الملک خداحافظی کردیم و مسیرمان را کج کردیم سمت مرکز بزرگ خلیج فارس.

همان که می‌گویند چندین هکتار مساحت دارد، سینما و شهربازی وچه وچه دارد.

تصور ما این بود که چنین مرکز بزرگی یکسره باز است ولی حواس‌مان نبود اینجا شیرازه کاکو.

تقریباً در بدترین زمان ممکن رسیدیم و با مغازه‌هایی اکثراً بسته و محیطی خلوت مواجه شدیم که حسابی توی ذوق‌مان خورد. چند تا خرت وپرت خریدیم و برگشتیم.

تا غروب در هتل استراحت کردیم. با متصدی هتل درباره رفتن به تخت جمشید و پاسارگاد صحبت کردیم. گفت می‌تواند با یک راننده هماهنگ کند تا ما را ببرد.

قرار گذاشتیم برای فردا هشت صبح با راننده‌ای که قرار بود ما را به دروازه‌های تمدن دوهزار و پانصد ساله ایران ببرد، نقش رستم را نشان‌مان بدهد و بعد به پاسارگاد و آرامگاه کوروش برویم.

به شدت منتظر و هیجان‌زده بودم تا میان عظمت تخت جمشید قدم بزنم و شکوه ایران را تصور کنم.

پایان پیام

کد خبر : 134222 ساعت خبر : 9:31 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=134222
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات