من دوست ندارم ساده بمیرم؛ از ساده مردن می‌ترسم

من دوست ندارم ساده بمیرم؛ از ساده مردن می‌ترسم

پایگاه خبری گلونی رضا ساکی: همسرم خوب می‌داند که من جرات نمی‌کنم به شهربازی بروم. واقعا می‌ترسم. البته آدم ترسویی نیستم اما راستش دوست ندارم ساده بمیرم.

یکی از وحشت‌های زندگی‌ام همین است. ساده مُردن.

یعنی مثلا سوار یک تاب بشوم و بعد سیم تاب قطع بشود و من با مغز روی زمین فرود بیایم و پرونده زندگی‌ام پیچیده شود.

نه، من دوست دارم این طور بمیرم. من وقتی سوار تاب می‌شوم هزار و یک کار و ایده دارم و دوست دارم وقتی از تاب یا وسیله بازی پایین می‌آیم به خانه برگردم و پشت میزم بنشینم و کار کنم و بنویسم.

من دوست ندارم ساده بمیرم

وحشت می‌کنم از ساده مردن. می‌ترسم از روزی که بمیرم و بعد در حالی که تبدیل به روح شده‌ام ببینم مرگم به علت لقی یک پیچ یا مستعمل بودن یک مهره، یا سفت نبودن یک سیم، یا از کار افتادن یک کلید بوده است.

چرا آدم را این قدر ساده می‌کشند؟ مگر بستن یک پیچ، سفت کردن یک طناب و یا درست بستن یک مدار الکتریکی چقدر سخت است؟

همسرم همیشه می‌گوید این همه آدم سوار می‌شوند اگر اتفاق بدی می‌خواست بیفتد قبلا می‌افتاد.

اما من یقین دارم که آن اتفاق بد در کمین من است. پس می‌ترسم. نه فقط شهربازی که از زیپ‌لاین و پاراگلایدر و بانجی‌جامپینگ هم می‌ترسم.

می‌ترسم چون به ایمنی‌ آنها اعتماد ندارم.

وقتی سیم‌های یک وسیله برقی مثل جگر زلیخا بیرون ریخته است چرا سوار بشوم؟

وقتی زنگ‌زدگی یک وسیله معلوم است چرا سوار بشوم؟

وقتی اپراتور وسیله بازی بعد از روشن کردن آن می‌رود سیگار بکشد چرا سوار بشوم؟

من از وسایل بازی در کشورم می‌ترسم و نمی‌خواهم ساده بمیرم.

از ساده مردن می‌ترسم. از بی‌خود مردن می‌ترسم.

دوست ندارم بر یک اهمال بچگانه بمیرم. می‌ترسم از روزی که این طور بمیرم.

می‌دانید از دیشب که علت مرگ پسر ۸ ساله را خواندم وحشتم چندبرابر شده است.

می‌دانید او چرا مرد؟ او مرد چون «پیمانکار برای محکم کردن پایه‌های داربست فلزی، نرده آن را با سیم برق بسته بود.»


پایان پیام

کد خبر : 136290 ساعت خبر : 11:48 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=136290
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات