موسیقی خیابانی دیگر قبیح نیست؛ حالا دیگر از نظر خیلیها یک هنر ارزشمند است
پایگاه خبری گلونی محسن فراهانی: در مقالهای که در مورد موسیقی خیابانی منتشر شده بود، میخواندم: اگرچه عبارت «خیابانی» ذر موسیقی خیابانی تا به امروز نازل بودن جایگاه اجتماعی این حوزه را به روشنی نشان میداد اما جوانان نوازنده و خواننده، همانند دیگر خردهفرهنگهای جوان، لذت دیده شدن را جایگزین ممانعت و مشکلات موجود کرده تا از طریق خیابان، که رسانهای آزاد است، با مردم در ارتباط قرار گیرند و با نشان دادن مهارت نوازندگی خود و پر رنگ کردن برخی عناصر متعارضِ اجتماعی و فرهنگی و رفع تنشهای موجود در جامعه، هر چند موقتی، هویتی معتبر کسب کنند.
موسیقی خیابانی دیگر قبیح نیست؛ حالا دیگر از نظر خیلیها یک هنر ارزشمند است
مقاومت و پافشاری جوانان برای اجرای خیابانی سبب تغییر نگاه جامعه، دست کم از سوی موافقان و مخاطبان آنها، شده است؛ به طوری که «خیابانی» بودن دیگر نه تنها عنوانی قبیح و تحقیرآمیز نیست بلکه عنوانی برای نسبت دادن صفات پسندیده، ارزشمند و قهرمانپرورانه است.
بله این حقیقت دارد. بارها وقتی در خیابانها شلوغ و پررفت و آمد غرق در افکار خود بودیم ناگهان صدایی دلچسبی را از دور ما را از آن فکرها نجات میدهد.
به سمت منبع صدا میرویم و ابتدا خیال میکنیم اساتید بزرگ موسیقی ایران گوشهی پیادهرو نشستند و برای مردم مینوازند.
اما با چند جوان خوش ذوق مواجه میشویم که در دوران آقایی بندها و خوانندههای بیکیفیت گوشهی پیادهرو نشستند و موسیقی اصیل ایرانی را به ایرانیها یادآور میشوند.
شنیدن موسیقی مشکاتیان از سنتور یک جوان بینام و ناآشنا کنج خیابانی شلوغ و در عصر پاییزی سرد آنچنان دلچسب است که دلت میخواهد کنارش بنشینی و ساعتها از این کنسرت رایگان لذت ببری.
گاهی مردم دور این نوازندگان جوان جمع میشوند و همین باعث میشود برخی مغازهداران که به خاطر تجمع مردم نگران دیده نشدن ویترین و تابلوی مغازه خود هستند اعتراض میکنند و شهرداری و نیروی انتظامی نیز مجبور میشود عذر این جوانان را بخواهند.
اما هیچ کدامشان نمیتوانند منکر این قضیه شوند که شنیدن یک موسیقی به این زیبایی آن هم در تاریکترین عصرها و شلوغترین روزها حال همه ما را خوب میکند.
نمیتوانند منکر شوند که همه ما به ایستادن کنار پیادهرو و غرق شدن در آرامش این موسیقیها احتیاج داریم. همه مان. تک تک.
کمی اونطرف تر یه عده بودن گیتار میزدن و میخوندن کلی آدم دورشون جمع شده بود یهو چشمم به این سنتوری افتاد داشت واسه دو تا بچه میزد رفتم روبروش نشستم گفتم تو این زمستون که “یاری اندر کس نمیبینم”دلم هوای بیداد کرده بلدی؟
یه بیدادی زد که نگو و نپرس فقط گوش کن
لوکیشن بازار رشت? pic.twitter.com/efLqhb6y5L— یک توِ لعنتی (@SaeedMomeni71) December 1, 2019
پایان پیام