کتاب سوزی و نگاهی ساختاری به این موضوع
کتاب سوزی و نگاهی ساختاری به این موضوع
به گزارش پایگاه خبری گلونی محمد فاضلی در کانال خود نوشت: يک روحانی کتاب مشهوری در علم پزشکی را که به کتاب هاريسون مشهور است در مراسمی به آتش کشيده و مدعی شده است با «طب اسلامی» از اين دانش غربی رها میشويم.
اين اقدام یعنی کتاب سوزی سر و صدای زيادی به پا کرده و فريادهای بسياری درباره خطر بازگشت به قرون وسطی به پا خاسته است.
مايلم در اين متن ضمن بيان نکتهای تا حدی متفاوت از واکنشهای صورتگرفته به اين اقدام، رخداد کتابسوزی واقعشده را از منظری ساختاری نيز تحليل کنم.
اگرچه بسياری درباره بازگشت به قرون وسطی، بروز مخالفت با علم مدرن و رويه شدن اين اقدامات هشدار میدهند، اما من هيچ برآوردی از امکانپذيری بازگشت به قرون وسطی يا حتی فراگير بودن چنين رويکردی یعنی کتاب سوزی به علم مدرن در بين روحانيت و حوزههای علميه ندارم.
من حتی از منظری ديگر، بروز اين رخداد را چيزی شبيه «واکسن معرفتی» میدانم.
اين گونه رخدادها – که در هر نقطهای از جهان و از جمله در کشورهای توسعهيافته هم وقوعشان امکانپذير و حتی مسبوق به سابقه است، نظير ماجرای قرآنسوزی کشيش آمريکايی – مثل «ميکروب معرفتی» عمل میکنند.
حجم واکنشهايی که در اين دو سه روز به ماجرا نشان داده شده است و اين واقعيت که برخی روحانيون خود را ملزم دانستهاند موضع خود را در قبال چنين عملی روشن کنند، مثل واکنش دستگاه ايمنی بدن انسان به ورود يک ميکروب يا موجود خطرناک است.
اين گونه رخدادها درست مثل ميکروبهايی که با واکسن وارد بدن میشوند و واکنش دستگاه ايمنی را برمیانگيزند، ميکروبهای معرفتی هستند که به توليد واکسن معرفتی میانجامند و خطرات افراطيگری را نشان میدهند.
کتاب سوزی و نگاهی ساختاری به این موضوع
جامعه ايران در همه عرصهها به نحوی با دنيای مدرن و دانش محصول آن درآميخته، و پزشکی مدرن به چنان استيلا، قدرت و بافتهشدن در تار و پود زندگی، اقتصاد، سياست و فرهنگی ايرانی رسيده است که هاريسونگيت نمیتواند طليعهدار تضعيف پزشکی يا بازگشت به قرون وسطی و کتابسوزان باشد.
اين اما بدان معنا نيست که نگاهی ساختاری به چنين پديدهای داشت و زمينه بروز آن نداشته باشيم؛ و به معني پیآمد نداشتن چنين اقداماتی هم نيست. بنابراين بهتر است از منظر سياست اجتماعی، فرهنگی و قدرت سياسی به هاريسونگيت بپردازيم.
کتابسوزی هاريسونگيت بر بستر چندين فرايند و زمينه حکشده بر ساختار قدرت سياسی و سياست فرهنگی جامعه ايرانیي باليده است.
کتابسوزان آيتالله عباس تبريزيان، وامدار چند دهه کوبيدن بر طبل بومیسازی دانش است.
علم بومی که بيش از هر عرصهای در علوم انسانی بر آن تأکيد شده و شوراها برای تحقق آن ساخته و پرداخته شده، هنوز خروجی نداشته و کسی چشماش به جمال جامعهشناسی، علوم سياسی، اقتصاد يا فيزيک و طب بومیشده و گاه متصف به صفت اسلامی روشن نشده است، اما رخدادی نظير کتابسوزان هاريسونگيت بر بستر چنين گفتمانی باليده و شجاعت ظهورش را از همين گفتمان گرفته است.
قدرت سياسی تمامقد مدعی نظام معرفتی جديدی به نام بومیسازی و اسلامیسازی دانش شده و طبيعی است که پس از چند دهه، ميوههايی نظير سوزاندن کتاب هاريسون به بازار معرفت میرسند.
آتش زدن کتاب هاريسون
آيتالله عباس تبريزيان يک کانال تلگرامي با عنوان «دفتر آيتالله تبريزيان» دارد که ۹۳ هزار نفر نيز عضو آن هستند. نگاهي مختصر به پستهاي اين کانال نشان ميدهد که آتش زدن کتاب هاريسون در پيوند با آمريکاسيتزی، مبارزه با صهيونيسم، پروژه نفوذ و نوعی غربستيزی بسيار افراطی توجيه میشود.
چند عبارت از پستهای اين کانال را مرور کنيم: «هاريسون … تمرکز ثروت بر مبنای تفکر امپرياليسمی است»، «سوزاندن کتاب هاريسون … دوستان واقعی اهل بيت عليهالسلام را معرفی نمود و صف آنها را از صف منافقان جدا کرد.»، «امروز آغازگر پايان هاريسون هستيم و فردا از بينبرنده بانکداری صهيون، در آخر معدوم کردن تفکر امپرياليسم.» عباس تبريزيان نيروی کتابسوزی خود را از گفتمانی میگيرد که سخنگويان آن گفتمان هم مايل نيستند با او و ايدههايش همراهی کنند اما گفتمانها فقط به راهی نمیروند که واضعان و سخنگويان آنها میخواهند.
عباس تبريزيان محصول جانبی محتمل و ممکن آن مواجهه ستيزهجويانه با غرب است.
نکته ساختاری ديگری هم در ماجرای کتاب سوزی عباس تبريزيان نهفته است.
رسول جعفريان روحانی متفکر و مورخ در يادداشتی درباره اين واقعه از اين شکايت کرده است که رويهای در قم پديدار شده که طی آن افرادی لقب آيتالله میيابند.
اين چيزی کموبيش شبيه مدرکفروشی و نازل شدن مدارک دانشگاهی است که طی آن تعداد دکترها به شدت افزايش يافته و مدارک تقلبی و ناروا در اختيار افرادی قرار میگيرد.
اين هم پديدهای فردي نيست بلکه محصول ساختار سياست فرهنگی در قبال حوزه و دانشگاه است.
جای بحث اينجا نيست اما هر دو پديده به درجاتی از قدرت سياسی و مداخلات آن در عرصه فرهنگ نشأت میگيرد.
کتاب سوزی و سوزاندن کتاب طب هاريسون از خصيصه ساختاری ديگری در نظام اجتماعی ايران نيز قوت و نشأت میگيرد که نديدم کسی به آن توجه کرده باشد.
اين واقعيتی اجتماعی است که ۹۳ هزار نفر عضو کانال عباس تبريزيان هستند و با نگاه کردن به پستهای کانال او آشکارا میبينيد که بخشی از آنها به سمت تجميع قدرت و ثروت نزد پزشکان، گران بودن درمانهای پزشکی مدرن و سازوکارهای ناسالم رايج در پزشکی جريان غالب پرداختهاند.
اگر میخواستم مطالعهای جامعهشناختی درباره پديده هاريسونگيت را پيشنهاد کنم، شناسايی دلايل مخاطبان اين کانال براي پيوستن به آنرا پيشنهاد میکردم، اما در غياب چنين مطالعهای، فرضيهای را میتوان طرح کرد. ساختار و کارکرد نظام پزشکی مدرن، به دليل ناکارآمدیهای ساختاری نظام پزشکی، گران و هزينهبردار بودن و به حاشيه راندن گروههای فقير و ضعيف جامعه، بستري براي گرايش به طبهاي جايگزين میشود.
ناکارآمدی ساختاری نظام پزشکی و درمان و کارکرد نامناسب بيمهها در پوشش دادن هزينههای درمان که در نهايت به فقيرتر و حاشيهای شدن گروههايی از جامعه میانجامد، بر بستر نابرابری فزاينده جامعه ايرانی که فاصلههای فقير و غنی را به رخ میکشد و بر بستر گفتمانی که پزشکان را – صرفنظر از تفاوتهای درآمدی فاحش ميان اقشار مختلف جامعه پزشکی – به عنوان بهرهبرندگان از منافع سرشار ساختار نظام پزشکي معرفی میکند، از پزشکی مدرن و پزشکان و درآمدهای افسانهای ذکرشده براي گروههايی از ايشان، هدف مناسبی میسازد که امثال عباس تبريزيان قادرند با حمله کردن به آنها، بخشهايی از گروههای حاشيهایشده در نظام بهداشت و درمان را با خود همراه سازند.
حاصل آنچه را گفته شد میتوان اين گونه جمعبندی کرد.
کتابسوزان عباس تبريزيان، اگرچه رخدادی نادر و ناسازگار با بستر و ساختار جامعه مدرنشده ايرانی و از يک فرد سر زده است، اما محصول ساختار قدرت سياسی، مداخلات معرفتی آن در دانشگاه و حوزه، سياست فرهنگی و کيفيت حکمرانی در نظام بهداشت و درمان است.
اين پديده را نبايد سادهانگاری کرد و به فريادهای زرد فضای مجازی درخصوص هشدار ظهور ارتجاع تقليل داد.
نظام معرفتی جامعه ايرانی
اين پديده ساختاری را بايد از منظر پیآمدهايش هم بررسی کرد.
اگرچه معتقدم اين پديده وجه غالب نظام معرفتی جامعه ايرانی و حتی حوزههای علميه نيست، اما همين مقدار بروز و ظهور آن نيز در شرايط کنونی جامعه ايران، پیآمدهای ناخوشايندی دارد.
جامعهای که در آن بیاعتمادی عميقاً رخنه کرده و بخشهای عظيمی از جامعه به نيات توسعهای گفتمان حاکم بیاعتماد شده است، اين گونه کردارهای افراطی را نادر و در اقليت تعبير و تفسير نمیکند بلکه آنرا بروز و ظهور لايههای پنهان تصورات حاکمان درباره علم و دانش مدرن و به تبع آن شيوه حکمرانی تلقی میکند.
اين گونه رفتارها بهترين بهانهها را برای اسلامستيزی در اختيار علاقمندان اين ستيز قرار میدهد و به همان ميزان شماری از آدمها را که هنوز براي نااميدشدن يا مهاجرت کردن مردد هستند، در تصميم به قطع اميد کردن از اصلاحپذيری يا مهاجرت کردن از ايران مصمم میسازد.
سرمايه اجتماعی نهادی جامعه ايرانی اندکتر و لرزانتر از آن است که در برابر شمار زيادی از اين گونه رفتارهای افراطی دوام بياورد.
اگر به علل و پيآمدهای چنين کردارهايي از منظری ساختاری بنگريم، معلوم ميشود که آنها هم محصول گفتمانها و ساختارهای جامعه ايرانی و قدرت سياسی هستند، و هم تأثيراتي بر اين ساختارها و جامعه باقي میگذارند.
ما در اين مقطع بر اثر کتابسوزان عباس تبريزيان به قرون وسطی بازنمیگرديم، اما گفتمان، سياست فرهنگی و ساختار حکمرانیاي که چنين ظهوراتی دارد و چنان خساراتی پديد میآورد، ظرفيتهايی برای صورتهای ديگر اين کتابسوزان نيز دارد. مسأله امروز اين نيست که با عباس تبريزيان چه برخوردی میشود بلکه انديشيدن درباره گفتمان و ساختار مولد چنين رخدادهايی که آشکارا پنجه به صورت دينداری و دينورزی میکشند، مسأله اصلی است.
پایان پیام
کد خبر : 147478 ساعت خبر : 9:23 ب.ظ