گلونی

کتاب چهره هایی از پدرم روایت زندگی جبار باغچه‌بان از نگاه پسرش است

کتاب چهره هایی از پدرم روایت زندگی جبار باغچه‌بان از نگاه پسرش است

کتاب چهره هایی از پدرم روایت زندگی جبار باغچه‌بان از نگاه پسرش است

کتاب چهره هایی از پدرم روایت زندگی جبار باغچه‌بان از نگاه پسرش است

پایگاه خبری گلونی راضیه حسینی: اکثر ما با شنیدن نام باغچه‌بان به یاد مدرسه مخصوص ناشنوایان می‌افتیم.

مکانی که به همت جبار باغچه‌بان تأسیس و راه‌اندازی شد. اما چقدر بیش از یک نام این مرد بزرگ را می‌شناسیم.

 ثمین باغچه‌بان در کتاب «چهره‌هایی از پدرم» تلاش کرد تا زندگی یکی از سخت‌کوش‌ترین انسان‌ها را روایت کند.

او از کودکی خود و زندگی در شهرهای مختلف می‌نوسید. از مشقاتی که پدر و مادرش تحمل کردند و همینطور گذری به کودکی پدرش می‌زند.

اتفاقات و حوادث وحشتناکی که می‌توانست جداگانه موضوع کتابی قطور شود. جبار عسگرزاده (باغچه‌بان) مردی خودساخته بود که هیچ‌گاه تسلیم نشد.

مردی که سواد درستی نداشت اما فکر و ایده‌های ناب و بکر در ذهن داشت و پر از خلاقیت بود.

کتاب چهره‌هایی از پدرم عادات و خصلت‌های خاص مردی را روایت می‌کند که برای زندگی بهتر کودکان ناشنوا تلاش کرد و سرانجام توانست به هدفش برسد. مردی عجیب و خستگی‌ناپذیر.

کتاب چهره هایی از پدرم روایت زندگی جبار باغچه‌بان

این کتاب روایت پسری از زندگی پدر است روایتی که برای نشان دادن مردی مانند جبار باغچه‌بان کمی کوتاه و مختصر بود.

شاید برای چنین انسانی نویسنده‌های بزرگ و قلمی بسیار توانا نیاز باشد.

قلمی که از عهده پرداختن به شخصیت جبار باغچه‌بان برآید.

مردی که درباره خودش گفت: «من مانند یک علف صحرایی در باد و باران و تابش نور آفتاب آسمان ایران، سبز شده‌ام، و به رنگ و بوی ایرانیت خود افتخار دارم. قدرت من، فکر من و ایمان من همه ایرانی است.»

قسمتی از کتاب

«پدرم هر سال در اردیبهشت‌ماه روزه می‌گرفت. روزه او مخصوص به خودش بود. او، در اردیبهشت فقط سبزی می‌خورد. به گوشت و غذاهای پخته لب نمی‌زد….یک روز از پدرم پرسیدم این روزه را برای چه می‌گیرید؟

او گفت رای این‌که سالی یک بار زور خود را آزمایش کنم، برای این‌که ببینم زورم به  خودم می‌رسد یا نه، و در آخر ماه، وقتی می‌بینم زورم به خودم رسیده، می‌دانم که زورم به خیلی چیزهای دیگر هم خواهد رسید.»

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل