این روزها هم میگذرد؛ خاطرات من و دخترم در روزهای قرنطینه
قسمت آخر
پایگاه خبری گلونی راضیه حسینی: روزهای قرنطینه سپری میشوند، گاهی سخت و گاهی شیرین.
یاد گرفتیم در خانه ورزش کنیم. اپلیکیشن ورزشی نصب کردیم و صبحها من و دخترم شروع کردیم به ورزش کردن.
یاد گرفتیم بیشتر از اینکه حرف بزنیم بشنویم (البته امیدوارم یاد گرفته باشیم. هنوز در مرحله آزمایشی قرار داریم.)
قدر بعضی چیزها را بدانیم. مثل مدرسه (من ارزشش را بیشتر درک کردم تا دخترم)، یک پیادهروی ساده و بیدغدغه و…
سختیهای ماندن در خانه کم نیست، اما چندتا مهارت خوب نصیبمان کرد.
مهارتهایی که بعد از اتفاقی شبیه به جنگ جهانی به دست آوردیم. مثلاً شنیدن نه از زبان من و قبول کردن آن از جانب دخترم.
این مهارت طی مراحل بسیار سختی که بر اثر شدت بحث دود از سر هردویمان بلند میشد به دست آمد.
البته هنوز هم گاهی دچار مشکل میشویم، اما مقدارش کمتر شده.
سعی کردم بعضی وقتها بیخیال قوانین شوم. دخترم هم سعی کرد گاهی یکی دو تا قانون را رعایت کند. مثلاً مسواک بزند و از ساعت دو نیمه شب بیشتر بیدار نماند.
این روزها هم میگذرد
این روزها سخت میگذرد. هنوز هم برای اینکه به پدر و مادرها سر بزنیم توی حیاط خانهشان میمانیم و با فاصله همدیگر را میبینیم و حرف میزنیم؛ و این برای دختر نه سالهام سخت است.
خیلی دلش میخواهد خالهاش را در آغوش بگیرد و یک دل سیر بغلش کند، اما نمیشود.
میگوید: «کرونا که تموم شد میخوام برم یک ماه پیش خالهم بمونم» و من مثل خریدارانی که برای تخفیف چانه میزنند شروع میکنم به بحث برای کم کردن این مقدار و آوردن توجیهات مختلف مثل اینکه «اصلاً کدوم یکی از دوستات اینقدر خونه مامانبزرگشون موندن؟ اگه میتونی یکی رو مثال بزن… اینقدر زیاد بمونی دیگه اونجا برات تکراری میشه ازش لذت نمیبری… به نظرم یک هفته هم زیاده.»
خودم میدانم همه اینها بهانه است. نمیتوانم دوریاش را تحمل کنم.
میرسانیم به دو هفته و من باز تلاش میکنم کمترش کنم و در نهایت هشت روز تصویب میشود.
نمیدانم میداند برای چه اینقدر تلاش کردم روزها را کم کنم یا نه.
میداند چون میگوید: «نگران نباش هر روز بهت زنگ میزنم اصلاً با هم تماس تصویری میگیرم.» و باز هم پای فضای مجازی به صحبتمان باز میشود.
امیدوارم کرونا زودتر تمام شود و از خاطرات آزادیمان و پایان قرنطینه بنویسم.
امیدوارم باز هم به راحتی بتوانیم مهمانی برویم و مثل قبل کنار هم دور یک سفره بنشینیم، دیگر نه خبری از ماسک و دستکش باشد، نه مواد ضدعفونیکننده.
همه چیز به خاطرهها بپیوند و تمام
پایان پیام