گلونی

رومینا اشرفی دختری که می‌توانست باز هم بخندد

رومینا اشرفی دختری که می‌توانست باز هم بخندد

رومینا اشرفی دختری که می‌توانست باز هم بخندد

رومینا اشرفی دختری که می‌توانست باز هم بخندد

پایگاه خبری گلونی انوشه میرمجلسی امروز همه جا حرف رومیناست. دختری سیزده، چهارده ساله که می‌توانست سالیان سال زندگی کند، بخندد و قصه خودش را بسازد.

اما نشد. همه نوشته‌ها را می‌خوانم و عمیقاً پریشانم. اما جایی خواندم پدرش به «تحریک بستگان» دست به چنین کاری زد.

همین جمله برایم‌ کافی بود تا اساسی بهم بریزم. همه ما آشناییم با این جمله.

«مردم چی می‌گن»، «مردم گفتن»، «حرف در و همسایه» و…

امروز که همگی شاکی و خشمگینیم از دست پدر رومینا، مردی که قاتل فرزند خودش شد، بد نیست از خودمان بپرسیم چندبار در زندگی‌مان حرف و حدیث ساخته‌ایم، حرف و حدیث‌ها را نقل‌قول کرده‌ایم و کلاً چقدر در شبانه‌روز مشغول تحلیل، قضاوت و برچسب‌زنی هستیم.

اینکه پدر رومینا حق داشته یا حق نداشته، محل سوال من نیست. سوال من این است که چرا «تحریک بستگان» باید سبب‌ساز چنین جنایتی شود و یک پدر چرا به تحریک عده‌ای و احتمالا از ترس آبروی خود و خانواده‌اش یک شبه تبدیل می‌شود به چنین فردی و دست به چنین کاری می‌زند.

رومینا اشرفی دختری که می‌توانست باز هم بخندد

ما اسیر قصه‌های در هم تنیده‌ایم. از برخی رسم و رسومات بی‌هویت و من‌درآوردی که کارکردی جز سخت‌تر کردن زندگی ندارند تا همین سرک کشیدن‌ها در زندگی دیگران و قضاوت کردن‌هایمان.

«فلانی گفت» می‌شود ابتدای جمله و پایانش با خداست… نتیجه را هم پیگیری نمی‌کنیم.

چون هدف‌مان صرفاً پر کردن زمان است و گذران وقت. همین که بگوییم فلانی اینطور و بهمانی آنطور، کفایت می‌کند.

حرف راه خودش را پیدا می‌کند و گاه شبیه خنجری می‌شود و در دست‌های پدری می‌نشیند و تمام.

تا زمانی که این لایه‌های پنهان اما همیشه جاری در روابط‌ برقرار باشد، چنین خبرهایی هم ادامه خواهد داشت.

روابط اجتماعی را با نوک زدن در زندگی دیگران اشتباه نگیریم لطفاً.

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل