کتاب هویت میلان کوندرا واقعیتی از انسان معاصر در جهان هستی
به گزارش گلونی هویت، نام رمانی کوتاه از میلان کوندراست. رمانی که خواننده را به چالشی بزرگ میکشاند. آیا از زمان و گذرش بر زندگی خودمان باخبریم؟
پیری و زوال جزئی جدایی ناپذیر از زندگی ما آدمهاست اما چه زمانی به آن پی میبریم؟
هویت داستانی است که حول محور زندگی یک زوج میگردد. شانتال و ژانمارک، زوجی هستند که با آنها در سفر آشنا میشویم.
سفری که برای شانتال حقیقتی تلخ را فاش کرد. شانتال متوجه شد که مردان دیگر به او توجه نمیکنند و این یعنی جذابیتش را از دست داده؛ یعنی به سراشیبی زندگی افتاده و راه گریزی از آن نیست.
او در واکاوی خود و موقعیتی که در آن قرار دارد کشف وحشتناکی کرده و حالا نمیداند چطور با این موضوع کنار بیاید.
این حقیقت تلخ روزها با شانتال بود تا اینکه نامهای از فردی غریبه دریافت کرد، نامهای که در آن نوشته بود «من همچون جاسوس شما را دنبال میکنم. شما خیلی زیبا هستید، خیلی زیبا.»
و داستان تازه شروع میشود. شانتال دوباره مورد توجه قرار گرفته اما از جانب چه کسی؟ مردی بی اجازه تصمیم گرفته او را تعقیب کند و این ماجرایی تازه در زندگی زنی است که خود را رو به زوال دیده بود.
میلان کوندرا در این رمان به واکاوی شخصیتها میپردازد و نکتههای جالبی از احوال انسانها بیان میکند. نکاتی که برای درک بهتر آنها لازم است کتاب را باری دیگر و شاید بارها بخوانیم تا بهتر و عمیقتر درکشان کنیم.
قسمتی از کتاب
«جمله شانتال در سرش طنین میانداخت و ژان مارک سرگذشت پیکر او را به تصور میآورد: پیکر او در میان میلیونها پیکر دیگر ناپیدا بود تا که نگاهی سرشار از میل و تمنا برآن افتاد و او را از میان انبوه جماعت بیرون کشید؛ سپس، نگاهها بیشتر و بیشتر شدند و این پیکر را برافروختند، پیکری که از آنهنگام همچون مشعلی جهان را درمینوردد، زمان شکوه و درخشندگی فرا رسیده است، اما، دیری ناگذشته، نگاهها رو به کاستی خواهند نهاد و روشنایی اندک اندک به خاموشی خواهد گرایید تا روزی که این پیکر، نیمهشفاف، سپس شفاف، و آنگاه نامرئی همچون لاوجودی متحرک، در خیابانها بگردد.
در این مسیر، که از نخستین حالت نامرئی بودن به دومین حالت نامرئی بود منتهی میشود، جمله «مردان دیگر برای دیدن من سربر نمیگردانند» چشمکزن قرمزی است که خاموشی تدریجی پیکر را نشان میدهد.»
سیمین دانشور درباره این کتاب نوشت:
«از خواندن آخرین رمان کوندرا باز هم شگفتزده شدم: مرز رؤیا و واقعیت به راستی کجاست؟ انسان معاصر چقدر بیپناه و تنهاست؟ نثر شفاف، روان و دقیق مترجم را نیز در خور اندیشه و زیباییشناسی نویسنده میدانم و آن را میستایم.»
کتاب هویت را نشر قطره با ترجمه دکتر پرویز همایونپور در صد و شصت و نه صفحه به چاپ رسانده است.
پایان پیام
نویسنده: راضیه حسینی