تازه ابروهایش را هم برداشته!

تازه ابروهایش را هم برداشته!

به گزارش گلونی رضا ساکی در روزنامه سپید نوشت: دخترک دایم سکوت اتاق انتظار را می‌شکست. سرش گرم بازی با عروسکش بود اما ناگهان می‌گفت:

مامان من کی می‌تونم دماغم رو عمل کنم؟

مامان گونه‌هام خوبه یا نیاز به عمل داره؟

مادرش که انتظار نداشت دختر جلوی آن همه آدم آبروریزی کند لبش را گزید و دختر را روی صندلی نشاند و آرام گفت: ذلیل‌مرده این حرفا رو از کجا آوردی؟ زشته، ساکت.

دخترک چند دقیقه‌ای دیگر با عروسکش ور رفت اما این بار بلندتر از قبل گفت:

مامان من کی می‌تونم دماغم رو عمل کنم؟

نمی خوام همه عمر زشت بمونم.

مادر از سر دلسوزی گفت: کی گفته تو زشتی عزیزم، تو به این زیبایی!

دخترک ادامه داد: یعنی تو این قدر عمل کردی خیلی زشت بودی؟

مادر که کاملا معلوم بود جلوی آن همه آدم خجالت کشیده و هول کرده است با لکنت گفت:

من من کی این قدر عمل کردم؟

دخترک اما ادامه داد: دکتر قبلی که می‌گفت دیگه نمی‌تونم دست به صورت شما بزنم از بس عمل شده.

چند نفری که در اتاق انتظار بودند خنده‌شان گرفته بود.

تازه ابروهایش را هم برداشته!

مادر با همان لکنت در حالی که سعی می‌کرد دخترک را در آغوشش آرام کند گفت:

اون دکتر با من نبود داشت تلفنی به یکی دیگه می‌گفت.

دخترک خودش را لوس کرد و گفت: پس چرا بابا می‌گه اون قدر عمل کردی که دیگه نمی‌شناسمت؟

مادر سرفه‌ای کرد و گفت: منظور بابا اینه خوشگل‌تر شدم.

دخترک پرید توی مادر و گفت: یعنی قبلا زشت بودی؟

جماعت دیگر نتوانست خودش را نگه دارد. چند نفری بلند خندیدند. منشی به اعتراض سیس بلندی کشید ولی خودش هم لبخند بزرگی بر لب داشت.

مادر اما هی خودش را در دام دخترش می‌انداخت.

باز از سر دفاع گفت: من بینی‌مو برای زیبایی عمل نکردم برای پولیپ بود.

دخترک که دیگر امان نمی‌داد به مادر، گفت: پس چرا بابا می‌گه اگه پیچ شمرون توی دماغت بود باید حالا صاف می‌شد؟

مادر که حالا اشک توی چشمانش جمع شده بود آرام گفت: دخترم اینها را نباید توی جمع بگویی،‌ اینها مسایل خانوادگی ماست.

دخترک کمی خجالت کشید و گفت: ولی همه که اینجا هستند همین طوری هستند. مثلا آن آقا.

چهار آقایی در سمت اشاره دخترک بودند یکهو جا خوردند.

دخترک گفت: آن آقایی که لباس سفید پوشیده معلوم است دماغش را چند بار عمل کرده و تازه ابروهایش را هم برداشته.

آقای لباس سفید بلافاصله گفت: خانم دخترتان را ادب کنید.

مادر دخترک را روی سینه فشار داد و گفت: زشته دخترم.

دخترک گفت: این آقا؟ اتفاقا به نظرم دماغش خوب شده، زشت نیست.

جماعت بلند خندید و بعد نوبت به مادر و دخترش رسید تا به اتاق دکتر بروند. مادر گفت:

اگر پیش دکتر دختر خوبی باشی و حرف نزنی بعدش هم می‌رویم پارک. خب؟

دخترک گفت: خب. تا قبل عمل بعدی بهتر است از همه فرصت‌ها برای بازی استفاده کنم.

پایان پیام

کد خبر : 169062 ساعت خبر : 11:06 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=169062
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات