تابستان امسال بی صفا بود چرا که کرونا بود و قرنطینه و پدر کارمندمان بازنشسته و مادر دبیرمان از صبح تا شب در جوار ما.
به گزارش گلونی اولین خاطره ی تلخم مال زمانی بود که اول تابستان برای مادر اینستاگرام نصب کردیم.
انصافا وقت هم گذاشتم و به او کار با آن را یاد دادم.
اما خب وقتی که دختردایی شهین زنگ زد و گفت مامانت دارد لایو میگیرد و تو را هم داریم میبینیم که با پیژامه صورتیت نشستی داری سیب میخوری فقط خدا میداند که چقدر از کرده خود پشیمان شدم.
دفاعیهاش هم این بود که میگفت خب داشتم با اینستاگرام سروکله میزدم تا ببینم دوربین دیگرش چطور کار میکند!
از طرفی پدر، تازه بازنشسته شده بود، معتقد بود کرونا نمیگیرد و بند ماسک اذیتش میکند.
حتی میگفت یکی از آقازادهها کارخانه مایع دستشویی و ژل بهداشتی زده و اینها با این پیامهای بهداشتی میخواهند کارشان حسابی بگیرد.
هرچه میگفتیم پدرجان کل دنیا با کرونا درگیر است، فقط ما نیستیم که! سری تکان میداد و میگفت شما هنوز خامید و بی تجربه!
اواسط تابستان شوهرعمه جلال، بورس را به پدر ما معرفی کرده بود و هر شب خانه ما بودند تا راجع به بورس صحبت کند.
تابستان امسال بی صفا بود
حالا شما حساب کنید من هر شب با ماسک در پذیرایی مینشستم به جوکهای بیمزه شوهرعمه جلال میخندیدم .
البته مجبور بودیم بخندیم، وگرنه مصداق بیاحترامی بود برای همه!
حالا فکر نکنید که شوهرعمه جلال از بورس سر در میآورد ها! نه!
کلا فقط حدود سیصد هزارتومان در بورس سود کرده بود و اینطور دهن ما را سرویس کرده بود و هر صبح نکات مهم از بورس میگذاشت در گروه خانوادگی و برای همهمان هم جداجدا محض محکم کاری میفرستاد.
بالای صدبار هم مرا در کانال تلگرامی چگونه از بورس خرپول شویم اش عضو کرده بود و من هی خارج شده بودم.
در آخر کرونا بود ولی فامیل تمایل بیشتری به به جا آوردن صله رحم داشتند، خانوادهها وقت بیشتری با هم میگذراندند و توجه به بهداشت بیشتر شد اما نمیدانم چرا انگار در ایران اینها نتیجه نخواهد داد.
ما ایرانیها جماعت عادت کردیم به همان سالی یک بار صله رحم، جمع شدن خانواده دور میز فقط موقع شام و رعایت بهداشت در حد هفتهای دوبار حمام رفتن.
کرونا به ایرانیها نساخت!
پایان پیام
نویسنده: حافظه آتشین