گلونی

نصرت‌ الله نوحیان که بود و در طنز چه کرد

نصرت‌ الله نوحیان که بود

نصرت‌ الله نوحیان که بود و در طنز چه کرد

نصرت‌ الله نوحیان که بود و در طنز چه کرد

نصرت‌ الله نوحیان معروف و متخلص به نوح (۱۳۱۰-۱۳۹۹) درگذشت.

به گزارش گلونی رویا صدر نوشت: او که اولین شعرش در چلنگر منتشر شد، مثل افراشته مدیر فقید چلنگر، به زبان مردم می‌سرود و مثل افراشته سابقه کارگری داشت.

در شعر به لهجۀ زادگاهش (سمنان) متبحر بود و به‌تناسب جهت‌گیری‌های مرامی و سیاسی‌اش جامعه را صحنه درگیری منافع طبقاتی می‌دید. شیفته افراشته بود و در میان مجموعه‌های منتشرشده اشعارش و نیز کتاب‌ها و مقالات متعددش درزمینهٔ تاریخ طنز و ادبیات، یک مجموعه سه‌جلدی از منتخب آثار افراشته و مقالات تحلیلی در زمینهٔ آثار او هم به چشم می‌خورد.

نصرت‌ الله نوحیان که بود و در طنز چه کرد

وقتی در سال‌های پس از انقلاب، منوچهر محجوبی برخی از اهالی طنز را گردآورد تا چلنگر را دوباره منتشر کنند، این خبر از طریق نوح به گوش حزب توده رسید، جلسه‌ای با حضور نوح و محجوبی و محمدعلی عمویی (به نمایندگی از حزب توده) در دفتر حزب توده تشکیل شد ولی توافقی میان محجوبی و عمویی حاصل نشد و از این‌رو نام نشریه به: «نامه آهنگر» تغییر یافت ولی نوح تا آخرین شماره همکار نامه آهنگر بود.

نوح روزنامه‌نگار بود. بیست سال در کیهان و سال‌ها در رادیو تلویزیون ملی و مطبوعات دیگر کار کرد.

در همان سال‌های ابتدایی انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا هم در مطبوعات، تلویزیون و عرصه چاپ و نشر فعال بود.

به خاطر حافظه بسیار قوی‌اش شهرت داشت و به «آقای حافظه» مشهور بود.

برای آشنایی با سبک‌کار او، فکر کردم خالی از لطف نیست اگر یکی از آثارش را که در صفحه سوم شماره سوم نامه آهنگر در سال 58 چاپ‌شده، اینجا نقل کنم:

فی نصیحه ‌الابناء البشر

«چند خواهی پیرهن ازبهر تن؟

تن رها کن تا نخواهی پیرهن»

از چه هستی در تکاپو بهر کار؟

از چه داری غصۀ شام و نهار؟

کس نمانده گرسنه روی زمین

نه به مصر و نه به ایران، نه به چین

جان من، دنیا ندارد اعتبار

بهر یک ویلا باباتو درنیار

مال دنیا، مال آن خرپول‌ها

فاعلاتن فاعلن مفعولها

فرض کن داری تو یک خروار پول

خلق کردندت به خرپولی قبول

فرض کن از راه ظلم و احتکار

کرده‌ای انبار میلیون‌ها دلار

فرض کن گشتی در امریکا سفیر

چیست حاصل زین همه کوس و نفیر؟

چون سرانجام جهان مرگ و فناست

فرض کن میلیونری، عقلت کجاست؟

ازچه داری نعره و فریاد کار؟

گور بابای همه سرمایه‌دار

فرض کن بیکار ماندی بعد از این

رو قناعت کن به یک نان جوین

مرغ و ماهی، کبک و تیهو، خاویار

کی تفاوت داره با آب دوغ خیار؟

سیر باید کرد با چیزی شکم

چه فسنجان باشه چه آش کلم

ارزش انسان به علم است ای پسر

مال دنیا چیست غیر از دردسر؟

علم آموز ای برادر کار چیست؟

بهر یک نان، این‌همه پیکار چیست؟

سادگی، پیرایه مرد خداست

مرد رندی مایۀ کذب و ریاست

دم مزن هرگز ز کار و اقتصاد

گشنه هستی باش، جیکت درنیاد

آدمی باید در این ملک و دیار

باشد از شر سیاست برکنار

از سیاست، مرد افتد از وقار

تو چکار داری به آن سرمایه‌دار؟

نصرت‌ الله نوحیان

از سیاست، مرد رسوا می‌شود

شهره در اینجاوآنجا می‌شود

گر نمی‌خارد تنت بهر قمه

کم بزن فریاد، حوقوقم کمه!

فقر، فخر است ای پسر هشیار باش

کم به فکر پول و نان و کار باش
شکر کن بر هر چه داری در کنار

دوست دارد شاکران را کردگار

گر نمی‌خواهی شوی آشوبگر

ضد دین، ضد وطن، ضد بشر

خط بکش دور سیاست یکسره

هر کی هر چی خواست ورداره بره

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل