چه ­طور توانسته­‌ایم هشت سال همدیگر را تحمل کنیم؟

چه ­طور توانسته­‌ایم هشت سال همدیگر را تحمل کنیم؟

به گزارش گلونی اگر از شما بخواهند مانند دوران مدرسه انشایی با موضوع «تابستان خود را چگونه گذرانده‌اید» بنویسید چه خواهید نوشت؟

این موضوع، تمرین کلاس طنز نویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار می‌شود.

برخی از مطالب شرکت‌کننده‌ها را با هم می‌خوانیم:

به ما گفته‌­اند فکر کنید زنگ انشاست. انشایی بنویسید با موضوع «تابستان خود را چگونه گذرانده‌­اید؟»

در سیصد کلمه، آن هم به طنز. همین حالا دستم را به نشانه­ تسلیم بالا می‌­برم و به معلّمم می­‌گویم من نمی‌­توانم؛ هم­چنان که در حال زیستن در میانۀ یک نمایش کمدی هستم، طنز بنویسم.

لابد می‌­گویید چرا کمدی؟ همین چند روز پیش آمدند اعلام کردند: «جان بچّه­‌های مردم برای ما مهم است و مگر کشک است بگذاریم جوانان مردم کشتۀ راه کنکور شوند؟!»

بیست‌­وچهار ساعت نگذشته بود که آمدند گفتند «حالا که خوب دقّت می­‌کنیم جان جوانان مردم خیلی هم در خطر نیست و کنکور را برگزار می­‌کنیم؛ آن هم به نحو احسن!»

ما هم همه کف زدیم و تبارک­‌الله گفتیم به این همه درایت. البته نا حق هم نگفتند.

این­ها با درایت خاصّ‌شان خوب ما را سنجیده‌­اند و می­‌دانند موجودات دو پایی که بنزین سه­ هزار تومانی می­‌ریزند در باک پراید ۸۰ میلیونی و شلوارک گل­دار می­‌پوشند و می‌­روند شمال، آن هم در این وضعیت، قطعاً توانسته­‌اند جوانانی تربیت کنند که هیچ کرونایی آن­ها را از پا در نیاورد.

این مسئله در مورد قیمت سکّه و دلار و پیوستن به بازار بورس هم صادق است.

در واقع مسئولان ما خوب فهمیده‌­اند که ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم! برای همین هی بادها را شدیدتر می­‌کنند تا میزان مقاومت ما را بسنجند، الحق و الانصاف هم که ما  هر بار رو سفید از این طوفان­‌ها بیرون آمده‌­ایم.

بگذریم. این تابستان با آمدن کرونا زندگی­ چنان دست­خوش تغییر شد که هر چه فکر می‌­کنم یادم نمی­‌آید کیفیت زندگی پیش از کرونا چه­طور بود.

مثلاً یادم نمی‌­آید چه ­طور در پیاده‌­رو از کنار آدم­‌ها عبور می­‌کردم؛ بدون این­که آن­ها را ویروس متحرّک ببینم و دلم بخواهد با اسپری الکل بیفتم به جانشان.

یا یادم نمی‌­آید دماغ ما ایرانی‌­ها چه مشکلی داشت که می‌­افتادیم به جانش تا عملش کنیم و ورژن جدیدی از خودمان را رو کنیم؟

و یا لب­های‌مان چقدر باریک بود که مجبور بودیم چندین میلی­گرم ژل بریزیم داخلشان که بتوانیم با آن­ها دلی را ببریم؟

الآن که به برکت ماسک هر چه در خیابان می­‌بینم چشم چشم دو ابروی زیبایی­ست که در نوع خودش برای دلبری کافی­ست.

چه ­طور توانسته­‌ایم هشت سال همدیگر را تحمل کنیم؟

این تابستان من و هم‌­سلّولی‌­ام – همسرم را می‌­گویم – تصمیم گرفتیم مثل دو تا انسان بافرهنگ بمانیم در خانه و فیلم ببینیم و کتاب بخوانیم تا سالم بمانیم.

همه چیز عالی بود تا این­که حجم اینترنت و کتاب‌­های کتاب­خانه تمام شد و ما مجبور شدیم همدیگر را با دقّت ببنیم.

هر چه بیش­تر به هم دقّت می‌­کردیم، بیش­تر این سؤال برایمان پیش می‌­آمد که چه ­طور توانسته­‌ایم هشت سال همدیگر را تحمل کنیم؟

تا این­که من مجبور شدم با یادآوری قیمت سکّه به همسرم گوشزد کنم که دقّت زیادی هم خوب نیست و بهتر است خودش را جور دیگری سرگرم کند.

خلاصه الآن که دارم چهارصد و شصتمین کلمه را تایپ می­‌کنم، به این فکر می­‌کنم که چند ماه دیگر که قرار است انشایی با موضوع «پاییز خود را چگونه گذرانده‌­اید» بنویسم، آن هم در سیصد کلمه و به طنز، به کجای این کمدی رسیده‌­ایم؟

پایان پیام

 

نویسنده: پگاه تاجیک

کد خبر : 172445 ساعت خبر : 10:30 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=172445
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات