ماموریت غیرممکن در بازگرداندن حافظه های فرمت شده
به گزارش گلونی یک روز از خواب بیدار میشوید و میفهمید همه مردم جهان جز شما، کرونا رو فراموش کردهاند:
هرچه کنترل زد را میزدم باز نمیگشت.
هرچه ریکاوری کردم حافظهشان بازنگشت که نگشت و من ماندم و حافظههایی که از کرونا فرمت شده بود.
هیچ کس به یاد نمیآورد که ویروسی هست و جانمان در خطر است.
خونسردی خود را حفظ کردم.
این زامبی های متحرک یادشان نمیآمد، من که یادم میآمد!
ویروس، ذهن آنها را هدف قرار داده بود و اطلاعات مربوط به خودش را از مغزشان پرانده بود و کار از کنترل زد و ریکاوریهای ساده گذشته بود.
ویروس تنها بر من اثر نگذاشته بود و فکر کنم آن هم برای آنتی ویروس گرانقیمتی بود که چند روز پیش نصب کرده بودم.
با اینکه نسخه کرک شده بود ولی چیزی از تأثیرگذاریاش کم نکرده بود.
باید خود را به سیستم مرکزی میرساندم و آنتی ویروس را هرطور بود نصب میکردم و با اجرای پروتکلها سیستم را نجات میدادم.
این وظیفهی خطیر بر عهده من نهاده شده بود و میباید دنیا را نجات میدادم.
کار خیلی سختی نبود آنتی ویروس را داشتم، مراحل نصب هم که فقط دکمهها را به امید خدا میزنی و برنامه اجرا میشود.
ماموریت غیرممکن در بازگرداندن حافظه های فرمت شده
مشکل، عبور از این زامبیهای متحرک حامل ویروس مغز فرمت شده بود.
فاصلههای اجتماعی به اندازه بود اما ماسک را گذاشتم و اسپری الکل را مسلح کردم. پیس پیس.
در ذهنم چیزی شبیه آهنگ ماموریت غیرممکن پخش میشد همه به من نزدیک و نزدیکتر میشدند و من با حرکات آهسته بوس و بغلهایشان را جای خالی میدادم و در آن بین، جو هم مرا گرفته بود.
دو تا پشتک هم زدم که اکشن کار دربیاید و دو نفر را هم با اسپری الکل عین پشه از خود دور کردم.
قطرههای عرق از روی پیشانیام میچکید و داخل ماسک هم سونای بخار بود.
اما بالاخره آن آنتی ویروس لعنتی را روی سیستم نصب کردم و منتظر ماندم که اجرا شود.
نوار سبز داشت به آخر میرسید و 99 درصد را نشان میداد.
فقط یک درصد دیگر باقی مانده بود تا ویروس نابود شود و همه یادشان بیاید که چی شده؟
فقط یک درصد دیگر مانده بود که از خواب بیدار شدم و دیدم فیلمی که گذاشته بودم که 2تا 7 صبح دانلود شود، ارور داده است.
پایان پیام
نویسنده: مریم مفیدی