چگونه توانستم کارخانه تولید داروی خودم را داشته باشم؟
چگونه توانستم کارخانه تولید داروی خودم را داشته باشم؟
به گزارش گلونی تصور کنید یک چیز مسخره خریدهاید و الان آن چیز مسخره گران شده است.
یا همینطور الکی یک زمین، ماشین، مقداری طلا و… خریدهاید و حالا گران شده است. درباره این موضوع چه مینویسید؟
این موضوع، تمرین کلاس طنزنویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار میشود.
برخی از مطالب شرکتکنندهها را با هم میخوانیم:
از زمانی که در کودکی شعر نابرده رنج گنج میسر نمیشود را خوانده بودم، همیشه هر کار پرزحمتی را به امید رسیدن به گنج به عهده میگرفتم و لبخند سعدی را در آسمان میدیدم که به من افتخار میکند و آینده درخشانی را برایم متصور است.
این لبخند تنها دلگرمی من در تمام سی و اندی سالی بود در گذر از رنجهای کنکور در مقاطع مختلف کشیده بودم.
تا اینکه پارسال بعد از آخرین دفاعم در دوره دکتری، با دوستی رو به رو شدم که از دوره راهنمایی ترک تحصیل کرده بود و رفته بود بندانداز خانگی شده بود.
بعد از حال و احوال فهمیدم که سالن زیبایی دارد و به دلیل عملهای زیبایی که انجام میدهد خانم دکتر صدایش میکنند.
به آسمان نگاه کردم که ببینم سعدی چه نگاهی دارد ولی دیگر حتی تصویر سعدی را هم در آسمان نیافتم چه برسد به لبخندش.
کمکم داشتم دچار شک میشدم. گاهی به این موضوع فکر میکردم که شاید مثل شعر بنی آدم اعضای یک پیکرند، این شعر هم دچار اشتباهات لغوی شده، مثلا شاید سعدی گفته:
نابرده رنج گنج میسر شود/ مزد را توان گرفت، جان برادر که کار کرد؟!
در مدت کوتاهی هزاران فکر و خیال مشابه دیگر به ذهنم هجوم آورد که احتمالا موجبات لرزش سعدی در گور شده است.
چگونه توانستم پولدار شوم؟
به تشویق دوستم که میگفت پول در فضای مجازی است تصمیم به نصب اینستاگرام گرفتم.
در صفحه دوستم چندین کلیپ مشابه فیلم راز را دیدم و افسوس خوردم که چرا تا کنون چشمم را به جهان بسته بودم.
خدا را شکر که اگر ابیات سعدی درست به دست ما نرسیده، فال حافظ هنوز درست جواب میدهد.
این بود که شب یلدای پارسال بعد از ارسال انرژی مثبت و با تمرکز بر شعار من میتوانم، دست به کار شدم و یک فال حافظ گرفتم.
جواب فال این بود که:
چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه میکشد از روزگار هجرانش
دیگر برای من که حتی برای آب خوردن هم فال حافظ میگیرم، فهمیدن معنای این شعر کار بسیار آسانی بود.
هرچه بود به من میگفت که میتوانم از نو شکستهایم را جبران کنم.
فقط باید رابطهای بین عنبر و تنفس پیدا میکردم.
چگونه توانستم کارخانه تولید داروی خودم را داشته باشم؟
از خود تعریف نباشد، تخصص من فقط در فهم اشعار حافظ نیست و دستی هم در طب علفی دارم.
بنابراین مثل روز برایم معلوم بود که حافظ به رابطه بین بیماری تنفسی و عنبرنسارا اشاره میکند.
برای اینکه ریسک کارم را کم کنم یک جستجوی اینترنتی هم کردم.
متوجه شدم که فیلم نهنگعنبر هم خوب فروخته است.
میدانستم که اگر به جهان انرژی مثبت بفرستم جهان به من پاسخ میدهد.
این نتیجه جستجو در شبکه ارتباطات جهانی، همان پاسخ جهان بود.
دیگر تعلل جایز نبود. آب دستم نبود ولی کتاب حافظ و رایانه مالشیام را کناری گذاشتم و رفتم در پی خرید و انبار کردن عنبرنسارا.
بعد از آن را خودتان بهتر میدانید. این درد بیدرمان کرونا آمد و محققین تنها داروی تضمینی را عنبرنسارا و ادرار شتر معرفی کردند.
من هم با پولی که از فروش عنبرنسارای انباری کسب کرده بودم، توانستم خط تولید دارویی خودم را راه بیاندازم.
میدانید که عنبرنسارا یک محصول تجدیدپذیر است و من امروز یک کارآفرین موفق در صنعت تجدید پذیر دارویی هستم و نقش مهمی در توسعه پایدار دارم.
شما هم اگر میخواهید یک فرد موفق مثل من باشید، از من به شما نصیحت که با ارسال انرژی مثبت، روی شتر تمرکز کنید.
پایان پیام
کد خبر : 174147 ساعت خبر : 11:29 ق.ظ