ازدواج آسان با روسوم تحت تأثیر کرونا
ازدواج آسان با روسوم تحت تأثیر کرونا
به گزارش گلونی در این روزهای کرونایی که شرایط زندگی تغییر کرده است، بسیاری از رسوم و فرهنگهای جا افتاده را نیز تحت تاثیر خود قرار داده و هر کس سعی میکند به نحوی از آن سود ببرد.
البته ما که سادهایم و به لطف خدا از این رند بازیها بویی نبردهایم.
از آنجایی که پسر آفتاب و مهتاب ندیدهای بودم به مادرم گفتم تا با صلاح دید خود دختری جهت ازدواج برایم پیدا کند.
نمیدانم حکمتش چیست که در این بلبشوی بیماری همه ازدواج میکنند.
حتماً فکری پشت آن است که ما آدمهای ساده متوجه نمیشویم.
خلاصه برای آنکه زحمت مادر را کم کنم، بعد از سالها تحقیق میدانی شماره تماس دختری که یکدیگر را دوست داشتیم به مادرم دادم.
مادرم با خانواده دختر تماس گرفت و به دلیل کرونا قرار شد مجلس خواستگاری با تماس تصویری برگزار شود.
سر ساعت مقرر همه لباس پوشیده و آماده شدیم.
دوربین را طوری تنظیم کردیم که فقط بالاتنه مان که لباس مجلسی بر تن داشت مشخص باشد.
بالاخره مراسم بعد از احوالپرسیهای معمول شروع شد.
مادر پسر: ماشاالله چه دختر زیبایی دارید!
مادر دختر: لطف دارید. شما دختر من را از کجا دیدهاید؟
مادر پسر: طلعت خانوم پیر شدهایم ولی دیگر نه آنقدر که دختر ابرو کمند خوشگلمان را در تصویر نبینیم.
مادر دختر: جسارتاً اول اینکه سالهاست اسم من طلاست نه طلعت! دوم اینکه ایشان پسر بزرگترم هستند.
فعلاً هم قصد ازدواج ندارند.
مادر پسر: جان؟! صدا و تصویر ما را دارید؟ الو؟ صدا میآید؟ خب انگار درست شد.
نمیخواهید بفرمایید عروس خانم تشریف بیاورند؟
مادر دختر: دخترم لطفاً چای را بیاور.
که دیدیم عروس همان گوشه نشسته است. سرش را وارد تصویر کرد و چند تا شکلک فنجان چای ارسال کرد.
مادر پسر: به به چه چای خوش رنگی، عجب طعمی دارد!
مادر دختر: از قدیم گفتهاند جنگ اول به از صلح آخر.
ما رسم داریم اینترنت جلسات خواستگاری را خانواده پسر تقبل کند.
مادر پسر: مشکلی نیست. پس ساعت جلسات خواستگاری از این به بعد به۲ تا ۷ صبح موکول میشود که اینترنت نامحدود است و فعلاً با اجازه شما تا ساعت ۲.
سپس مادرم مکالمه را قطع کرد.
مادر: پسرم اینها فهمیدهاند ما ساده هستیم. میخواهند گربه را دم حجله بکشند.
پسر: مادر جان ما یکدیگر را دوست داریم و قصدمان ازدواج است.
لطفاً سعی کنید آسان بگیرید تا زودتر برویم سر زندگیمان.
خلاصه، ساعت ۲ بامداد شد و همگی با چشمان خواب آلود دوباره در جایگاه هایمان به صف شدیم و تماس تصویری گرفتیم.
از آنجایی که هزینه اینترنت با ما بود مادرم خود را میزبان میدانست.
ازدواج آسان با روسوم تحت تأثیر کرونا
پس مکالمه را اینگونه آغاز کرد:
مادر پسر: بهبه! سلام. خیلی خوش آمدید. قدم رنجه فرمودید.
از آنجایی که صحبتهای اولیه در مکالمه قبلی صورت گرفت، بهتر است تعارف را کنار بگذاریم و مستقیم برویم سر اصل مطلب.
مادر دختر: کاملاً موافقم. بالاخره این دو جوان قصدشان ازدواج است و ما بزرگترها وظیفه داریم تا شرایط را برایشان آسانتر کنیم.
مادر پسر: ممنون از درک و شعور بالایتان. تمام قصد ما هم همین است. به نظر من در این شرایط کرونا بهتر است مراسم نگیریم.
اینطور هم سلامتی کسی به خطر نمیافتد و هم اول زندگی پولشان را بابت یک شب دور نمیریزند.
مادر دختر: آخر بدون جشن که نمیشود. ما همین یک دختر را داریم و برای عروسیاش آرزوها داریم.
مادر پسر: اتفاقاً ما هم برنامهریزی مفصلی برای عروسی ریختهایم.
در نظر داریم که یک کارت عروسی تهیه کنیم و تصویر آن را در پیامرسانها برای همه فامیل ارسال کنیم و در آن، یک تاریخ را مشخص کنیم.
مهمان از ساعت ۲ صبح آنلاین شویم تا به صورت نامحدود تا ۷ صبح از طریق ویدئو کنفرانس در خانههایمان پایکوبی کنیم.
صبح هم هرکس در خانهاش یک صبحانه مشخص که از قبل هماهنگ کردهایم، میخورد.
اینطوری میشود « عروسی آنلاین از ۲ تا ۷ صبح به صرف صبحانه».
به نظرم هم باکلاس است و هم سلامتی کسی به خطر نمیافتد.
برای هدایا هم میتوانیم شماره کارت اعلام کنیم تا خلق الله را به زحمت نیندازیم.
مادر دختر: کاملاً موافقم! به نظر ما هم مراسم گرفتن در این شرایط کار درستی نیست.
ما هم برای اینکه سلامتی مان در این بازارهای شلوغ به خطر نیفتند، تصمیم گرفتیم که از خرید جهیزیه صرفنظر کنیم.
مادر پسر: ای بابا دوباره صدا قطع و وصل شد. الو؟ تصویر ما را دارید؟ بله.
عرض میکردم خدمتتان. برای جهیزیه هم من فکر همه جا را کردهام.
ما در بازار آشنا داریم و می توانید هر خریدی که نیاز هست را به صورت آنلاین سفارش دهید.
مادر دختر: اعظم خانم جان خطرناک است! نمیتوان در این اوضاع کرونایی که همه وسایل را ضدعفونی کرد.
بالاخره یک وسیله ای این وسط جا می افتد و خدایی نکرده سلامتی فرزندانمان به خطر میافتد.
ان شاالله خرید جهیزیه به بعد از اتمام بیماری موکول میشود. راستی شما چه فکری برای مسکن کردهاید؟
مادر پسر: والا ما هم گفتیم در این وضعیت اسفناک که هر روز بیماری اوج میگیرد، درست نیست که از این خانه به آن خانه برویم و بهتر است این موضوع هم به بعد از اتمام این شرایط موکول شود.
مادر دختر: بله، بالاخره سلامتی از همه چیز مهمتر است. خرید های عروسی مثل طلا و لباس و غیره را چه میکنید؟
مادر پسر: انگار اینترنت شما خیلی ضعیف است. همهاش صدا قطع و وصل می شود.
لباس و آرایش عروسی
چه فرمودید؟ کسی صدایتان زد؟! به گمانم فرمودید لباس عروس!
لباس و آرایش و غیره که همه برای چند ساعت جشن عروسی است که این جوان ها اصلاً مراسم حضوری ندارند.
برای مراسم آنلاین هم که به لطف فیلترهای مختلف فضای مجازی این مشکل حل میشود.
برای یادگاری هم دوست پسرم عکاس ماهری است.
میگوییم دو تا از عکسهای بچهها را با فتوشاپ طوری درست کند که خودشان هم باورشان شود که آتلیه رفتهاند.
مادر دختر: ماشاالله شما فکر همه جا را هم کردهاید!
مادر پسر: نظرتان درباره مهریه چه قدر است؟
مادر دختر: بابت مهریه هم ما به این نتیجه رسیدیم که سکه و خانه و غیره را چه کسی داده و چه کسی گرفته.
ارزش دختر ما با هیچ مال و اموالی برابری نمیکند.
از آنجایی که ما هم بسیار به حفظ سلامتی اهمیت میدهیم، به عنوان مهریه به تعداد سالهای میلادی تولد دخترم ماسک و دستکش و به مقدار وزن او محلول ضدعفونی کننده مدنظر قرار دادهایم.
مادر پسر: طلا خانوم لااقل یک کم راه بیایید و به تعداد سال تولد شمسی عروس خانوم مهریه طلب کنید!
مادر دختر: اعظم خانم جان از شما که سرد و گرم چشیده روزگار هستید و به سلامتی اهمیت میدهید بعید است!
این مهریه پشتوانه سلامتی عروس است.
مادر پسر: چشم، مورد دیگری نمانده است؟
مادر دختر: ما رسم شیر بها هم داریم.
مادر پسر: ای بابا این رسمها دیگر قدیمی شدهاند.
مادر دختر: این حرف را نزنید! به هر حال همه رسوم باید اجرا شوند.
اما از آنجایی که بنا بر آسان گرفتن ازدواج است، ما نیز تصمیم گرفتیم که گرفتن شیربها را به زمانی بعد موکول کنیم.
ازدواج آسان با روسوم تحت تأثیر کرونا
مادر پسر: خدا خیرتان بدهد.
مادر دختر: قربان شما. با پدر بچه ها صحبت کردیم و بنا شد به عنوان شیر بها، تهیه واکسن کرونا برای کل خانواده برگردن آقای داماد باشد.
_مادر پسر: خب خدا را شکر که فعلاً خبری از واکسن کرونا نیست!
تا آن موقع هم که چه کسی زنده است و چه کسی مرده!
حال که دیگر تمام صحبتها انجام شد، اگر اجازه بدهید چند دقیقه هم جوانها بروند یک گوشه و تنهایی صحبت کنند، بلکه سنگهایشان را با هم وا بکنند.
مادر دختر: اختیار دارید اجازه ما هم دست شماست.
در حالی که خانواده ها چند سانتیمتر از ما بیشتر فاصله نداشتند از کادر تماس تصویری خارج شدند.
ما هم که شرایط خیلی مساعد صحبت خصوصی نبود، بعد از چند ثانیه نگاه، مکالمهمان به اتمام رسید و اعلام کردیم که به توافق رسیدیم.
تمام افراد هر دو خانواده وارد کادر تصویر شدند و با کت و پیژامه یکدیگر را بغل میکردند.
هر کس در خانه خود، روی سر و صورت و دوربین نقل میپاشید و بدین صورت خواستگاری آسان ما با استیکر بوس و چای و شیرینی به اتمام رسید.
در حال حاضر چند ماهیست که زندگی مشترکمان را آغاز کردهایم.
هم اکنون نیز صدای ما را از خانه کوچک پر صفایمان در سواحل واتساپ میشنوید و منتظر هستیم تا ساعت ۲ بامداد شود تا بتوانیم با نت نامحدود تا ۷ صبح با همسر جان تماس تصویری برقرار کنیم.
پایان پیام
نویسنده: فائزه موسوی
کد خبر : 176639 ساعت خبر : 11:37 ق.ظ