چگونه با خرید فرفره گرگ وال استریت شدم

چگونه با خرید فرفره گرگ وال استریت شدم

به گزارش گلونی تصور کنید یک چیز مسخره خریده‌اید و الان آن چیز مسخره گران شده است.

یا همین‌طور الکی یک زمین، ماشین، مقداری طلا و… خریده‌‌اید و حالا گران شده است. درباره این موضوع چه می‌نویسید؟

این موضوع، تمرین کلاس طنزنویسی با رضا ساکی است که به صورت آنلاین در گلونی برگزار می‌شود.

برخی از مطالب شرکت‌کننده‌ها را با هم می‌خوانیم:

خیابان شلوغ بود و من عجله داشتم.

پسرک دست‌فروش آستین لباسم را گرفته بود و به زور می‌خواست چیزی به من بفروشد.

خسته و کلافه بودم. باید تصمیم می‌گرفتم، سیستم بال‌های کلاه کارگاه گجتی‌ام را فعال کنم و پرواز کنم از آنجا، یا اسلحه‌ام را در‌آورم و یک گلوله خرج هرکسی که سرراهم هست کنم.

ولی خب در نهایت تصمیم گرفتم از پسری که ‌آستین لباسم را ول نمی‌کرد، طوری که انگار هاچ مادرش را پیدا کرده، خرید کنم.

تاحالا کسی آن‌قدر پیگیرم نبود که این پسر پیگیر شده بود و تا چیزی نمی‌خریدم ولم نمی‌کرد.

حتما من با مردم دیگر فرق داشتم.

چیزی در چهره و چشمانم دیده که این‌چنین به دنبالم می‌آید.

پیش خودم فکر کردم بهتر است دلش را نشکنم و چیزی از او بخرم. به سمتش رفتم، فرفره داشت.

چندتا فرفره خریدم و از آنجا فرار کردم.

شب که به خانه رسیدم به یاد فرفره‌ها افتادم. به سختی از کیفم پیدای‌شان کردم.

عکسی از آنها گرفتم و در صفحه شخصی‌ام منتشر کردم با این مضمون: «بی‌تفاوت از کنار کودکان کار عبور نکنید، گاهی با مهربانی چیزی از آنها بخرید هرچند کوچک باشد.»

چگونه با خرید فرفره گرگ وال استریت شدم

بعد هم در حالی که حس آدم‌های خیر و نیکوکار را گرفته بودم و منتظر جواب کار خیرم بودم آن را پست کردم.

صبح که از خواب بیدار شدم طبق عادت موبایلم را چک کردم.

تیتر اول اخبار، خبر از گرانی فرفره می‌داد. تعجب کردم، اخبار را با دقت خواندم.

به دلیل تحریم‌ها و گرانی چوب و رنگ و مواد اولیه فرفره به شدت کمیاب و گران شده.

کودکان در حسرت فرفره مانده‌اند، چون پدر و مادرها دیگر توانایی خرید فرفره را ندارند.

احساس کردم طلا خریدم، جو آدم‌های سرمایه‌دار گرفته بودم. بالاخره من هم کار مفیدی کردم.

گرگ وال استریت

بعدازظهر به دورهمی دوستانه رفتم.

همه صحبت از گرانی اجناس می‌کردند و مخصوصا فرفره، که ناگهانی گران و کمیاب شده بود.

می‌گفتند هیچ چیز در این مملکت حساب و کتاب ندارد.

هرچه بخری فردا چند برابر می‌شود.

سود در این است که همین امروز خریدت را انجام دهی چون فردا قابل پیش‌بینی نیست چه اتفاقی بیوفتد.

من که دیدم هوش و ذکاوت و تیزبینی من دارد زیر سوال می‌رود سریع وارد بحث شدم.

گفتم اصلا هم این‌جوری که شما می‌گویید نیست.

کافی‌ است کمی درایت داشته باشید آن وقت می‌فهمید چه چیز را کی بخرید.

مثلا خود من، دیروز چندتا فرفره خریدم. آخه فرفره به چه درد من می‌خورد؟

خب من می‌دانستم فرفره گران می‌شود.

البته اگر صادق باشم باید بگویم گاهی چیزهایی هم بهم الهام می‌شود.

مثلا رنگ‌هایی خریدم که بهم الهام شده بود قرار است گران‌تر شود. مثلا قرمز از سبز گران‌تر شده.

دقیقا من هم قرمز را خریدم. نگویید که فکر می‌کنیم همش اتفاقی بوده؟

خدای من، شما چقدر ساده‌اید. این‌ها همه بازی‌های سیاسی است.

شما نباید گول بخورید. البته تعریف از خود نباشد ولی خب همه که هوش و درایت من را ندارند، حق می‌دهم که نتوانید از این فرصت‌ها استفاده کنید.

من در خانواده استثنا، بودم. به طرز شگفت‌انگیزی در حساب و کتاب خوب بودم همیشه.

قبول دارم بخش کوچکی به خاطر خوش‌شانسی‌ام است ولی خب نمی‌شود زیرکی خودم را نادیده بگیرم.

اهل خودنمایی نیستم ولی پدرم حتی این را می‌داند که چقدر شگفت‌انگیز عمل می‌کنم برای همین از قدیم همیشه برای سرمایه‌گذاری‌های مهم و بزرگش با من هم مشورت می‌کرد.

مثلا همین پارسال به سفارش من زمینی خرید و شش ماه نشده قیمت آن زمین دوبرابر شد.

خوب نیست حالا هی تبلیغ خودم را کنم ولی یک بار هم استادم پولش را به من داد تا برایش در بورس سرمایه‌گذاری کنم.

متوجه نگاه‌های پر حیرت و حسرت دوستانم شده بودم.

پشت چشمی نازک کردم و ادامه دادم به سخنرانی، انگار گرگ وال استریت دارد از خاطراتش می‌گوید.

شب که به خانه رفتم صفحه شخصی‌ام را باز کردم.

روی عکس فرفره‌ها کلیک کردم و ویرایش را زدم.

متن نوشته شده زیر عکس را این‌چنین تغییر دادم: برای هرکاری خوب فکر کنید، کوچک‌ترین خرید امروز می‌تواند سرمایه بزرگ فردای شما باشد.

پایان پیام

نویسنده: بیتا اشکانیان

کد خبر : 174498 ساعت خبر : 9:10 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=174498
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات