منشور کوروش کبیر را در گلونی بخوانید؛ ترجمه‌های دیگر خلاف واقع هستند

منشور کوروش کبیر را در گلونی بخوانید؛ ترجمه‌های دیگر خلاف واقع هستند

به گزارش گلونی ترجمه‌هایی از استوانه کوروش کبیر در اینترنت وجود دارد که کاملا خیالی است.

منشور کوروش یک فتح‌‌نامه است و به‌روش استوانه‌نویسی بابل نوشته شده است و در آن هیچ سخنی از لغو برده‌داری در آن نیامده است.

منشور کوروش کبیر به‌هیج‌وجه منشور حقوق بشر نیست بلکه یک فتح‌‌نامه است از سوی یک فاتح که به مردم شهر بابل امان داده است.

منشور کوروش کبیر در واقع فتح‌نامه‌ای است که بعد از تصرف بابل روی لوحی استوانه‌ای مکتوب شده است.

بسیاری از بخش‌های این لوح به دلیل شکستگی از میان رفته، ولی از آنچه باقی مانده، مشخص می‌کند که این لوح از دو قسمت تشکیل شده است.

ترجمه فارسی از متن اصلی بابِلی از دکتر شاهرخ رزمجو، بخش خاورمیانه موزه بریتانیا.

(توضیح اینکه نقطه‌چین‌ها نشان‌دهنده شکستگی‌های استوانه است، واژگان داخل قلاب واژگانی هستند که در متن اصلی آسیب‌دیده‌اند و بازسازی شده‌اند، مطالب داخل پرانتز نیز توضیح برخی اصطلاحات داخل متن یا برابرهای آشنا به چشمان مخاطبین عمومی می‌باشند)

منشور کوروش کبیر

آیا از منشورکوروش می‌توان حقوق بشر بیرون کشید؟

سخنان دکتر همایون کاتوزیان استاد ادبیات و تاریخ ایران در دانشگاه آکسفورد

دانلود کنید

۱) [آن هنگام که……………….مردو]ک، پادشاه همۀ آسمان‌ها و زمین، کسی که……..،… که با ….یَش سرزمین‌های دشمنانش (؟) را لگدکوب می‌کند

۲) [………………………………………………..] با دانایی گسترده،…کسی که گوشه‌های جهان را زیر نظر دارد،

۳) [……………………………………………………………] ………. فرزند ارشد [او] (=بِلشَزَر)، فرومایه‌ای به سروری سرزمینش گمارده شد

۴)…[……………………………………………………………………….┐اما┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،

۵) نمونه‌ای ساختگی از اِسَگیل سا[خت و] …………………………………برای (شهر) اور و دیگر جایگاه‌های مقدس [فرستاد؟]

۶) آیین‌هایی که شایستۀ آنان (خدایان/پرستشگاه‌ها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] ………………….گستاخانه [….] هر روز یاوه‌سرایی می‌کرد و [اها]نت آمیز

۷) (او) پیشکشی‌های روزانه را بازداشت. او در [آیین‌ها دست برد و ] ………….درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.

۸ ) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا می‌داشت. …………………………………………همۀ مردما [نش را ….] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.

۹) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِۀ ایشان بسیار خشمگین شد، و ……………………قلمرو آنان. خدایانی که درون آن‌ها می‌زیستند محراب‌هایشان را رها کردند،

۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد….(او) بر همۀ زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود

۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همۀ سرزمین‌ها را جست و بررسی کرد،

۱۲) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.

۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همۀ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همۀ مردمان سر سیاه (=عامۀ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،

۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست

۱۵) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.

۱۶) سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ‌افزارها در کنارش روان بودند.

۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.

۱۸ ) همۀ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمین‌های سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره‌هایشان درخشان شد.

۱۹) (مردوک) سروری که با یاری‌اش به مردگان زندگی‌بخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.

۲۰) منم کوروش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشۀ جهان.

۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.

۲۲) دودمان جاودانۀ پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،

۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادۀ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.

۲۴) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابل گام بر می‌داشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و] اَکَد هراس آفرین باشد.

۲۵) در پیِ امنیتِ ┐شهرِ┌بابل و همۀ جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابل …………………؛ که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود،

۲۶) خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)

۲۷)به من کورش، شاهی که از او می‌ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همۀ سپاهیانم،

۲۸ )برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همۀ شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،

۲۹) از هر گوشۀ (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دوردست می‌زیند، (و) همۀ شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی می‌کنند، همۀ آنان،

۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،

۳۱)اَکَد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاه‌های مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،

۳۲)خدایانی را که درون آن‌ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و

۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکَد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت

۳۴)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دل‌شادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،

۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش

۳۶)….. بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)…؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند.” من همۀ سرزمین‌ها را در صلح قراردادم.

۳۷) ………………..[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که…….

۳۸ )….[روزا]نه افزودم………………………………..در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم

۳۹)…..دیواری از آجر پخته، بر کنارۀ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود] … کار آن را [من ….به پایان بردم.]

۴۰)…؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته‌شدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.

۴۱) …. (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].

۴۲) …. [دروازه‌های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.

۴۳) …. [ … کتیبه‌ای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.

۴۴) […………..] او ….. مردوک، سرور بزرگ، آفرینندۀ (؟)[………………………………………………………..]

۴۵) [………………………………………….] … من ….. همچون هدیه‌ای [پیشکش کردم] ……….. ](برای) خشنودی‌ات تا به جا]ودان.

کد خبر : 181541 ساعت خبر : 9:51 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=181541
اشتراک در نظرات
اطلاع از
2 Comments
چیدمان
اولین نظرات آخرین نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات

در قسمتی که نوشته
“۴۰)…؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته‌شدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.”
اشاره به این داره که برای ساخت از برده استفاده نشده در حالی که قبلی ها این کار رو می کردن , این یعنی پایه گذاری عدم استفاده از برده و برده داری برای بیگاری . حتما نباید می نوشت قانون لغو برده داری رو نوشتم

خوب بود. ماریا بروسیوس هم توضیحاتی داره