چیپس میخورم و میگردم و آه میکشم
چیپس میخورم و میگردم و آه میکشم
به گزارش گلونی اینستاگرام و به رسم همیشگی با رفتن یک مرد یا زن نام آور، اخبار داغ مرگ اش را جستجو می کنم، در حالی که آه میکشم و کمی چیپس را خرت خرت کنان فرو می دهم، با مایه هایی از فضولی در اکسپلور اینستاگرام میگردم، دنبال هر آنچه که تازه است و خبری نو از مرگ یک مرد میدهد.
به رغم سال ها مجاهدت آن مرد در حوزه موسیقی، شناختم از او بر میگردد به چند سطر نوشته عامهپسند و فانتزی و چند پادکست که بریدهای ست از صحبتهایش.
باز آه می کشم و کمی دیگر چیپس می خورم و می گردم.
ازدحام جمعیت مشتاق، رشک برانگیز است و پیام این ازدحام چیزی نیست جز محبوبیت آن مرد میان عام و خاص و من هم چون می خواهم از گرد رقابت تسلیت، عقب نمانم، پستی آماده میکنم که از خوانی که پهن شده، لقمهای هم نصیب من شود، در حال که آن مرد سال ها بود که از هنر والایش، خوانی پهن کرده بود و من جز دفعاتی کوتاه سر سفره اش ننشسته بودم.
اما انگار بعد از مرگش جذابتر شده است و میتوانم مثل پایان یک فیلم تراژیک، با چیپسی در دست، ساعاتی به تماشای مرگ اسطوره داستان بنشینم و اشکی بریزم و چه بهتر که آن اسطوره معاصر باشد و داستان تراژیک و داغ روز.
چیپس میخورم و میگردم و آه میکشم
در حالی که ماه ها بود با ماسک و الکل زندگی می کردم و بارها کادر درمان و وامصیبتا و… زده بودم، تصمیم گرفتم که من هم به جمعیت عزادار بپیوندم و کمی «مرغ سحر» بخوانم و ناله سر کنم.
در تمام مسیر چس ناله طور می خواندم و با زبلی از لابه لای جمعیت رسیدم دم درب بیمارستان جم.
پسرش داشت از جمعیت تشکر میکرد و لابه لای صحبت هایش گفت محل خاکسپاریاش توس خواهد بود، کنار حضرت فردوسی!
اما چون شور مرا گرفته بود، گفتم: «باید تهران باشه، تو چیکاره شی که می گی توس!» این مال ماست، سهم ماست، فردوسی دیگه کیه؟!
پسر آن مرحوم آهی از نهاد کشید و گفت پدرم متعلق به شماست و… ولی متاسفانه به وعدهاش عمل نکرد و او را به توس بردند برای خاکسپاری.
اما من سمج تر از این حرف هام و الان مشهد هستم… و باید خودم خاکش کنم و سرخاکش با بقیه یک خط در میان، کارهای آن مرحوم را زمزمه کنم و اشک بریزم… .
تلخی ماجرا اینجاست که چون خاک سرده، و مرگ آن مرحوم هم فراموش میشه، از فردا دنبال چه سوژه ی مرگ داغی توی اینستا بگردم؟
واسه کی سینه چاک کنم؟
ولی می دونم، خدا بزرگه و از بخت خوش من، در این سرزمین، مرگ، بسیار …
پایان پیام
نویسنده: ایمان خاکسار
کد خبر : 180445 ساعت خبر : 8:30 ق.ظ
آخه چیپس تروکجای دلم بزارم !