نامزدی در دوران کرونا

نامزدی در دوران کرونا

به گزارش گلونی اگر یک روز فقط شما کرونا را به خاطر داشته باشید و بقیه آن را فراموش کرده باشند چنین می‌شود:

این روزها عطسه کردن دقیقا مثل شلیک گلوله است.

اما این ماسک، جلیقه نجات است.

مخصوصا برای من که دیگر نیازی به هفت قلم آرایش ندارم، از این هم نجاتم داده است.

حالا دیگر به جای کیف لوازم آرایش، هر روز کیف پروتکل‌های بهداشتی با خود حمل می‌کنم.

امروز هم درحالی که قیافه خواب آلودم را پشت ماسک مخفی کرده بودم، برای رفتن به دانشگاه به راه افتادم.

مادرم در حیاط بود.

گفتم: مامان من رفتم.

گفت: دخترجان امروز زودتر بیا، نامزدی دختر معصوم خانم است.

بناشده خانه ما مراسم بگیرند، ۱۰۰ نفری هستند، زنانه بالا، مردانه پایین.

برق از سرم پرید.

گفتم: وای مادر وسط این کرونا و مرگ و میر مراسم نامزدی دیگر چیست؟

مادر همانطور که داشت حیاط را آب و جارو می‌کرد گفت کرونا چی چی هست؟

باز رفتی از این همکلاسی‌های پر افاده‌ات یک چیز جدید یاد گرفتی؟

من هاج و واج نگاهش کردم.

مادرم بدون لحظه‌ای معطلی، جارو را به سمتم رها کرد.

گفت ذلیل شده بازهم دنبال بهانه‌ای که دیر بیایی؟

او در پرتاب اشیا به قدری حرفه‌ای و دقیق است که اسم‌اش را گذاشته‌ام زری جردن.

جارو با سرم بخورد کرد و من فرار را بر قرار ترجیح دادم.

همین که وارد کوچه شدم معصوم خانم، مادر عروس را دیدم.

بدون ماسک و در حال آدامس جویدن.

معصوم خانم هر وقت استرس داشت آدامس می‌جوید و آن را چنان باد می‌کرد که اگر با دندان نگه‌اش نمی‌داشت، مثل بادکنک هلیومی به آسمان می‌رفت.

نامزدی در دوران کرونا

همین که به من رسید شروع کرد به باد کردن آدامس‌اش.

اما فکر کنم استرس‌اش بیشتر از همیشه بود.

چون دیگر نتوانست آدامس باد کرده‌اش را جمع کند و بر روی زمین افتاد.

در کمال ناباوری معصوم خانم آدامس‌اش را از روی زمین برداشت و بعد از یک فوت جانانه آن را دوباره به دهانش انداخت.

اینبار اما باد کرد و دوباره با یک هورت آدامس را به درون دهانش برگرداند.

با حالتی وحشت‌زده گفتم معصوم خانم کرونا!

گفت: وا دخترجان کرونا دیگر چیست؟

گفتم: کووید ۱۹

گفت: دختر جان خوابی یا بیدار؟

گفتم: ای بابا همان بیماری که بیش از یک میلیون نفر را در جهان به کام مرگ کشانده است.

معصوم خانم با نگاهی عاقل اندر سفیه گفت واه واه از دست جوانهای این دوره و زمانه.

هر روز یه چیز به آدم می‌گویند.

برو دختر جان برو که خیلی کار دارم.

دختر معصوم خانم هم همان موقع از درخانه‌شان بیرون آمد.

رو به مادرش گفت: مامان زود باش دیگر آرایشگاهم دیر می‌شود.

الان خانواده شوهرم می‌رسند.

من با عصبانیت گفتم: عروس خانم حالا تو این هیر و ویر نامزدی گرفتنت دیگر چیست؟

آن هم در خانه ما! اگر کرونا بگیریم چه؟

عروس خانم که قیافه برنده‌های مسابقات دو میدانی را داشت گفت چیه حسودیت می‌شود که دارم شوهر می‌کنم.

از زور عصبانیت گفتم لعنت به تو.

دستی رو شانه‌ام انداخت و با یک قوس بر کمر و یک پوزخند گفت آدرس را اشتباه داده‌اند برو کاخ سفید را لعنت کن.

می‌خواهی کد پستی‌اش را هم بدهم؟

سه راه بیشتر نداشتم که انتهای هر سه‌شان یکی بود. مرگ من!

همین‌جا خودم را بکشم، به مراسم نروم که زری جردن مرا بکشد یا به مراسم بروم و کرونا مرا بکشد.

راه سوم را انتخاب کردم که آخر عمری با دلی شاد از دنیا بروم.

حالا زیر دستگاه ونتیلاتور درست مثل آخرین کتابی که خواندم، در خواب و بیداری‌ام.

صدای مادرم را شنیدم که گفت چقدر گفتم دختر جان مراقب باش این کرونا بی‌صاحب کار دستت می‌دهد.

پایان پیام

نویسنده: ساناز فرمند

کد خبر : 178366 ساعت خبر : 3:55 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=178366
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات