کلاس های آنلاین که دانشجویان را تا مرز جنون می‌رساند

کلاس های آنلاین که دانشجویان را تا مرز جنون می‌رساند

به گزارش گلونی امروز، پنج تا کلاس داشتم. متأسفانه مجبور بودم در تمامشان هم بیدار باشم و اصلاً جای پیچاندن نداشت.

از ۸ صبح یک کله تا ۶ عصر سرکلاس‌های مسخره مجازی بودم که حتا یک جمله هم از تویش در نمی‌آید.

حالا باز کلاس طنزنویسی دوشنبه‌ها بد نیست! لااقل بهمان یاد می‌دهند چطور وقتی اصلاً بانمک نیستیم بانمک باشیم.

تازه این هفته هم بهمان گفتند: «اصلاً لازم نیست طنزتان خنده‌دار باشد و قرار نیست بقیه را بخنداند».

و بالاخره توانستم تنها کاری که در آن استعداد دارم و می‌توانم موفق شوم را پیدا کنم!

ضمناً استاد دستور داد: «از حالا به بعد هرشب برایش طنز روزمره بنویسیم و بفرستیم.»

واقعاً‌ نمی‌فهمم چرا اینکه در طی روز مثل مترسک، سر کلاس‌های مجازی نشسته‌ام و در بین‌شان فقط خورده‌ام و خوابیده‌ام و یا خوابیده‌ام و خورده‌ام، باید اینقدر برای یک نفر جالب باشد!

اما حالا که جالب است ولش کن، بگذار بنویسم!

کلاس های آنلاین که دانشجویان را تا مرز جنون می‌رساند

در حین کلاس‌های مجازی آنقدر از کلاس پرت شدم بیرون که کل بدنم درد می‌کند و تمام مسببین را از سازنده لپ‌تاپ و مخترع اینترنت گرفته تا شرکت سرویس دهنده و وزیر ارتباطات را مورد عنایت قرار دادم.

احتمالاً تا پایان این ترم تحصیلی کارم به تیمارستان می‌کشد و همین افرادی که من را به این حد از جنون رسانده‌اند، حتا نمی‌آیند که جمع و جورم کنند.

مطمئن هستم که چند وقت دیگر، یادداشت‌های یک دیوانه را منتشر خواهم کرد. آن موقع دیگر، حتماً دلتان خنک می‌شود؟ نه؟!

در کلاس ۸ صبح که تقریباً خواب بودم. استاد یک چیزهایی راجع به جمعیت شناسی ایران می‌گفت.

در کلاس ساعت ۱۰ که تا حدودی بیدار شده بودم، استاد ۱ساعت و نیم تأکید داشت که انحرافات اجتماعی حتماً دلایل اجتماعی دارند و به هیچ عنوان شخصی نیستند.

کلاس ساعت ۱۲ هم زبان اسپانیولی بود و آموختیم اسپانیایی‌ها سالی پانصد بار جشن می‌گیرند و خیلی خجسته‌اند.

ساعت ۲ کلاس ورزش بود. استاد خیلی تلاش کرد، کاری کند که کش و قوسی به بدنمان بدهیم و دستمان را بلند کنیم و نظر بدهیم.

اما من همانطور که ماکارونی پر سس را می‌زدم توی رگ، اهمیت ندادم.

ساعت ۴ هم که کلاس آخر بود و اقتصاد داشتیم. طبق گفته‌های استاد متوجه شدم، اقتصادی‌ترین کار ممکن این است که هرچه سریع‌تر بخوابم و به حرف‌هایش گوش ندهم.

اما خدا را شکر دقیقاً رأس ساعت، موقع حضور و غیاب بیدار شدم و با اعتماد به نفسی ستودنی حضور فعالم را اعلام کردم.

خب دیگر بس است! آدیوس تا فردا.

پایان پیام

نویسنده: یگانه تقی‌زاده

کد خبر : 181462 ساعت خبر : 2:33 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=181462
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات