یک جمله که دنیایم را عوض کرد
یک جمله که دنیایم را عوض کرد
داستان اکابر قسمت سوم
به گزارش گلونی رونویسی از بغلدستی و کتاب کمک آموزشی املا و هرشب تمرین و تکرار کار به جایی نبرد که نبرد.
اینجانب در حوزه املا همچنان کمیتمان فلجاطفال بود و علما در شور و مشورت که چه چارهای برای این طفل نوپای دنیای ادب و ادبیات بیاندیشند روزها و شبها و ماهها اندیشیدند و روشهای مختلف را آزمودند و به خطا رفتند.
اینجانب چون خری که در گل گیر کرده باشد از جای خود تکان نخوردم!
کار به آنجا رسید که قرار شد اینجانب خودم به خودم املا بگویم.
چون اگر قرار بود املای ما درست شود تاحالا باید درست میشد و همگی به این باور رسیدند که بیش از این نه خود را نه بنده حقیر را خسته کنند.
اینگونه کابوسهای شبانه ما پایان پذیرفت و اینجانب تا پایان سالهای تحصیلی خود با املای بیست، یکی پس از دیگری شبها را گذرانده و با کمی هوش و ذکاوتی که در خود داشتیم و با دقتی دوچندان در کمک از بغل دستی و به هر زور و فشاری بود ابتدایی را پشت سر گذاشتیم.
راهنمایی هم مستقیم املا نداشت و لنگان لنگان خود را به دبیرستان کشاندیم.
یک جمله که دنیایم را عوض کرد
با حفظ ظاهر کسی به نقص املای ما کار نداشت، داشتیم گوشهای به درد خود میپیچیدیم که در یکی از روزهای زیبای پاییز اگر اشتباه نکنم سر زنگ زبان فارسی به یک جملهای برخورد کردیم که زندگیمان بعد از آن جمله به قبل و بعد از آن جمله تقسیم شد.
فهمیدم که اصلا ما از این زندگی چه میخواهیم و آن این جمله بود که «غلط املایی آگاهانه میتواند یکی از تکنیکهای طنزنویسی باشد.»
من با خواندنش انگار عمری دوباره گرفتم.
دنیا به چشمانم زیبا شد و همانجا بود که تصمیم گرفتیم نویسنده طنز شویم.
این کار را از اول ابتدایی باید شروع میکردیم ولی ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است.
چه کسی میخواست بفهمد که غلطهای املایی ما نااگاهانه است. و
اینگونه بود یک طنزنویس به دنیای علم و ادب و فرهنگ این مرز و بوم اضافه شد.
پایان پیام
نویسنده: مریم مفیدی
کد خبر : 182025 ساعت خبر : 8:54 ب.ظ