گلونی

فرشته‌ شیطانی که زندگی‌ام را نابود کرد

فرشته‌ شیطانی که زندگی‌ام را نابود

فرشته‌ شیطانی که زندگی‌ام را نابود

فرشته‌ شیطانی که زندگی‌ام را نابود کرد

مرد: «تو بانک مشغول کار بودم که مامور کلانتری برام ابلاغیه آورد.

به گزارش گلونی «دادَش سِتان» را آناهیتا فراهانی می‌نویسد:

چشمام با بهت فقط دنبال اسم شاکی بود؛ نکنه نازنین، همسرم، بالاخره به تنگ اومده باشه؟

چی؟ مطالبه ۳۰۰ سکه طلا! قبلا هم که مغازه توقیف شده بود.

این فرشته شیطانی آخرش من رو می‌کشه.

با گردن کج و تن خسته رفتم سراغ همسر اولم. جریان رو گفتم و گریه کردم که کمکم کن.

با آغوش باز گفت فرهاد فدای سرت. هر اشتباهی تاوانی داره.

حالا هم که سرت به سنگ خورده مهریه‌اش رو بده.

تو جوانی، سالمی، کار می‌کنی و زندگی رو با هم می‌سازیم.

طلاقش بده تا از شرش راحت بشیم.

دادخواست طلاقش رو دادم و تصمیم جدی گرفتم که دیگه سر عهدم با همسرم بمونم و به هر قیمتی شده این فرشته شیطانی رو رها کنم.

نصف مغازه بابت کل مهریه به نامش شد و نصف دیگر رو به نام همسر اولم زدم.

به محض اینکه ابلاغ درخواست طلاق به دستش رسید، پسرمون را آورد جلوی در خونه و رها کرد.

زنگ زد و رفت. زحمت این پسر هم افتاد رو دوش همسر اولم.

بچه‌هام برادرشون رو دوست داشتن.

آقای قاضی خوشحال بودم که چشماش را ندیدم.

روز دادگاه، با همسر اولم رفتیم.

فرشته‌ شیطانی که زندگی‌ام را نابود کرد

اونم داد و هوار راه انداخت که بچه‌ام رو گرفتن و نمی‌ذارن ببینمش و ممکنه نامادری بچه‌ام رو بکشه و…

تصمیم گرفتم بچه رو فرداش براش ببرم.

حوصله بحث نداشتم چون اون بلاشک برنده اصلی هر دعوا و بحثی بود.

فردا پسرم رو برداشتم و بردم تحویلش دادم.

گفت مشتلق بده. صدای قلبم رو شنیدم. گفت باید بری طلاق رو پس بگیری؟

رفتم آزمایش بارداری برای طلاق که دیدم خدا جمع بزرگتر ما رو دوست داره.

دهانم باز مونده بود. شاید راست می‌گفت.

درخواست طلاق رو پس گرفتم و دل به دریا زدم و دوباره غرق در چشمانش شدم.

با به دنیا اومدن پسر دومم پاش رو کرد تو یک کفش که خونه می‌خوام.

گفتم ندارم. دیگه وامی هم نمی‌تونم بگیرم. بگیرم هم نمی‌تونم پس بدم.

تو چشمام نگاه کرد و گفت تو رییس بانکی اختلاس کن. کاری برات نداره.

درست مثل یه بچه جرقه‌ای تو مغزم خورد و گفتم قبول.

تمام کارها انجام شد و عین صد میلیارد پول اختلاس شده رو دلار کردم و تقدیم خانوم کردم.

به هفته نکشیده لو رفتم.

از چند جا شنیدم که اتفاقاً لو رفتن اون اختلاس کار فرشته شیطانی بوده.

آقای قاضی، به قیافه من و همسر اولم نگاه کنید؛ انگار که مادر و پدر شکسته این زن هستیم.

من رو از شر خودم نجات بدید و حکم طلاق رو صادر کنید.

قاضی: «خانم شما درخواست‌تون چیه؟»

زن: «آقای قاضی من یه سرپناه ندارم.

مجبورم با دوتا بچه تو خونه ۵۰ متری پدرم زندگی کنم.

من خرج و حق بچه‌هام رو می‌خوام. وظیفه اونه که برام خونه بگیره!»

پایان پیام

نویسنده: آناهیتا فراهانی

خروج از نسخه موبایل