گلونی

معمای آویزان از غار خفاش‌ها

معمای آویزان از غار خفاش‌ها

معمای آویزان از غار خفاش‌ها

معمای آویزان از غار خفاش‌ها

به گزارش گلونی یک ضرب‌المثل معروف ووهانی می‌گوید: «قدردان باش چون نمی‌دانی ته غار خفاش‌ها چه چیزی برایت آویزان است!»

وقتی اوایل همه‌گیری مجبور شدم چند ساعت متوالی جای کش‌های ماسک را پشت گوشم تحمل کنم و به سختی نفس بکشم، فکر کردم در انتهای غار قطعا یک ماسک سه‌لایه آویزان است.

ولی روز بعد داخل ماسک عطسه کردم، فهمیدم این‌ط‌ور نیست. تازه به کسانی که ماسک را موقع عطسه برمی‌دارند هم حق دادم که به قیمت زیر سؤال بردن فلسفه‌ی استفاده از ماسک و بیمار شدن همه‌ی شهر هم که شده، نخواهند چنین موقعیت خیس و مرطوبی را تجربه کنند.

معمای آویزان از غار خفاش‌ها

آن‌جا فکر کردم که حتما ته غار، یک ماسک مرطوب با لکه‌های خیس و چسبناک آویزان است. ولی آن هم نبود.

یک روز صبح در اداره، ماسکم را برداشتم تا چند بیسکویت «ساقه نقره‌ای» بخورم.

بیسکویت اول را که خوردم، دیدم بهیاران مرکز بهداشت برای ضدعفونی دوره‌ای واحد آمده‌اند.

این بهیاران با هیچ‌کس شوخی نداشتند و اگر کسی را بدون ماسک می‌دیدند، بی‌بروبرگرد رسوایش می‌کردند.

گرسنه بودم و نمی‌توانستم صبر کنم تا کارشان تمام شود. باید فکری می‌کردم.

خودکارهایم را زیر میز انداختم و به بهانه‌ی برداشتنشان رفتم زیر میز. هنوز بیسکویت اول خیس نخورده، بیسکویت دوم را در دهانم گذاشتم. بیسکویت سوم و چهارم را هم با هر فلاکتی بود بلعیدم و ماسکم را زدم و آمدم بالا. خودکارها را هم، جوری که مطمئن شوم بهیاران می‌بینند، ضدعفونی مفصلی کردم.

همه چیز داشت طبق برنامه پیش می‌رفت تا وقتی که پرزهای ماسک، بینی‌ام را تحریک کرد و احساس کردم یک چیزی دارد ته غار وول می‌خورد.

به همه‌ی چیزهای بی‌ربط، از لوبیای سحرآمیز تا دستکش‌های احمدرضا عابدزاده در جام جهانی فکر کردم تا مغزم دستور عطسه صادر نکند، ولی کرد.

نمی‌دانستم اولویت با جمع‌کردن کدام است؟ خرده‌های بیسکویت روی میزهای اطراف، خرده‌های توی یقه‌ام، یا خرده‌های ممزوج شده با ریش نسبتا بلندم!

بله، خودش بود! ته غار خفاش‌ها، یک بسته بیسکویت ساقه نقراه‌ای آویزان بود!

پایان پیام

نویسنده: مسعود توکلی

خروج از نسخه موبایل