کفش فروش کیست و چگونه امید به آینده را ترویج میدهد؟
کسی که کفش میفروشد، فروشنده قلب دوم، امیدبخش.
به گزارش گلونی کفش فروشها خیلی اعتقاد دارند که کار مردم را راه بیندازند.
مشتریها از این میزان از وظیفهشناسی شرمنده میشوند.
اگر کفش تنگ باشد، میگویند گشاد میشود. اگر کفش گشاد باشد، کفی میگذارند.
کفشفروشی برایم تعریف میکرد که اصلا کفش باید پا را بزند و اذیت کند.
همین کفشهای تنگ، کلی آدمها را در زندگی سرسخت بار میآورند.
هر کفش تنگ یک کلاس زندگی است که یاد بگیری زندگی پر از سختی و ناملایمتی است.
از آن موقع به بعد من همیشه کفش تنگ میخرم.
از طرف دیگر کفش فروشها خوش بینی به آینده را هم تبلیغ میکنند.
آدمها با خرید کفش تنگ، خوشبینی را تمرین میکنند.
من هر وقت در زندگی ناامید میشوم به کفش فروشی محلهمان سر میزنم.
او در پاسخ به درددلهای من میگوید که گشاد میشود.
یک بار مورد اوضاع اقتصادی هم نظرش را پرسیدم، جواب داد که به مرور زمان گشاد میشود.
کفشفروشها به صبور شدن آدمها هم کمک میکنند.
کفش فروش کیست؟
آنها به آدمهای عجول پیشنهاد میکنند که کفش تنگ بخرند، چون بعد از مدتی صبوری، کفششان جا باز میکند.
من سه سال پیش کفش تنگی خریدم هنوز منتظرم جا باز کند.
کفش، قلب دوم است و انتخاب کفش خوب خیلی مهم است.
کفش فروشها هم در واقع یک جور متخصص قلب هستند.
همسایه ما کفشفروش است و خانماش همیشه شوهرش را آقای دکتر صدا میزند و انتظار دارد همه او را خانم دکتر صدا بزنند.
تکیه کلام کفشفروشها این است که تا زمانی که با کفشهای دیگران راه نرفتی، در مورد آنها قضاوت نکن.
بعضیها در استفاده از کفش خیلی قر و فر دارند و شورش را در میآورند.
البته به نفع کفشفروشها تمام میشود.
یعنی کفش پیاده روی در خیابان، پیاده روی در ساحل، ولگردی، خرید لباس، خرید میوه، مهمانی معمولی، مهمانی ویژه، مهمانی تشریفاتی، گوشهای از تنوع کفشهایشان است.
بعضی از کفشفروشها زیاد دنبال برند و مارک نیستند و میخواهند مردم پابرهنه نباشند و پایشان راه بیفتد.
ولی بعضی کفشفروشها به این موضوع خیلی اهمیت میدهند.
کسانی که اطرافیانشان سر به زیر هستند، خیلی از این کفشها استقبال میکنند.
ولی عدهای که اطرافیانشان سر به راه هستند مارک کفش برایشان اهمیتی ندارد.
یکی از نقدها در مورد کفش فروشها این است که آنها کفش آهنی نمی فروشند.
به همین دلیل مشکلات اقتصادی حل نمیشوند. کفش آهنی که باشد، همه مشکلات خیلی زود حل میشود.
پایان پیام
نویسنده: سمیه سامخانیان