فیلم سرخ پوست معمایی سراسر کشش
فیلم سرخ پوست معمایی سراسر کشش
به گزارش گلونی در سینمای ایران تا به اکنون کمتر دیده شدهاست فیلمهایی که، ذهن مخاطب را حتی بعد از تیتراژ پایانی نیز قفل و درگیر کار نگه دارد.
در پربینندهترین فیلمها هم معمولا داستانی روایت میشود و اوج ارتباط بیننده با کار این است که هر لحظه از فیلم را در همان زمان زندگی کند و با فیلم وارد صحنه بعد شود.
سرخ پوست اما اثری شگرف و در میان فیلمهای معمایی ایرانی، سر و گردنی از بقیه بالاتر است که حتی بعد از فیلم نیز مخاطب دچار گیجی است و با خود فکر میکند کدام نقطه از کار از چشماش دور ماند که در صحنه آخر دچار چنین غافلگیری شد.
همین موضوع مخاطب پیگیر را وا میدارد برای بار بعدی و حتی بعدتری باز سراغ دیدن این فیلم برود.
بیش از یکبار دیدن یک فیلم در دورانی که بسیاری از فیلمها یکبار هم به زور تا پایان مخاطب را با خود میکشاند کاری تحسینبرانگیز است که نیماجاویدی از پس آن به خوبی بر آمدهاست.
پس از ملبورن این دومین کار او به عنوان کارگردان و نویسنده است که البته قدم رو به جلویی در کارنامه کاری او محسوب میشود.
قطعا فیلمبازان ایرانی هم دوست دارند فیلمی را به عنوان محصول کشور خود تماشا کنند که به اندازه مشابههای خارجی، آنها را به وجد بیاورد و ترشح آدرنالین خونشان را بالا ببرد.
اما متاسفانه سینمای ایران در دستانداز تراژدیهای صرف و درامهای خالی از هیجان گیر کردهاست و فیلمسازان هم علت را در نبود امکانات و بودجه برای ساخت فیلمهای اکشن و مهیج بیان میکنند.
سرخ پوست، معمایی سراسر کشش
موضوعات کار شده همراه با زاویهدیدهای تکراری و تنها با تفاوت بازیگر و لوکیشنها همه باعث نمایان شدن پایان فیلمها از همان دقایق ابتدایی شده است که همه و همه اثر ایرانی را زیر سوال برده و تنها کاری که شاید کارگردان و فیلمنامهنویسان برای حل آن میدانند گذاشتن پایانی باز برای فیلم است که آن هم برعکسِ مبدع آن یعنی (اصغر فرهادی) تقلیدی کورکورانه و پر شایع است که کارکرد درست خود را از دست دادهاست، و اکثرا مخاطب را دچار احساس اتلاف وقت و معلق ماندن داستان در هوا میکند.
و در واقع میتوان گفت چنین کارهایی بدون نقطه پایان گویی هرگز متولد نشدهاند.
سرخ پوست داستان زندانی، قدیمی است که به خاطر موقعیت نامناسب آن باید تخریب شود و حالا فیلم با رفت و آمد عوامل زندان برای جابهجایی زندانیان آغاز میشود اما زمان زیادی نمیگذرد که ثبات فیلم از هم میپاشد و معلوم میشود مجرمی مشهور به سرخ پوست در جمع زندانیان نیست.
این موضوع برای رئیس زندان که حالا فهمیده است در شرف ترفییع درجه است بسیار گران تمام میشود و او را بهم میریزد.
و از این جاست که مخاطب قدم به قدم با او در جستجوی زندانی و حل این معما همراه میشود و ذهنش از هرچیزی غیر از آن خالی میشود.
شخصیت اول فیلم به زیبایی و کمکم و البته با نشان دادن نیروی عشق پلههای تغییر را یکی پس از دیگری و نه با روالی غیرمنطقی طی میکند و سرانجام در آخر داستان به شخصیت جدیدی بدل میشود.
در این فیلم همچنین عشق با همه لطافتش در محیطی خشک جلوه میکند و چه پارادوکس زیبایی را به نمایش میگذارد به خصوص در صحنه به صدا درآمدن موسیقیای عاشقانه از بلندگوهای زندان، که شاید بر گرفته از صحنهای در (رستگاریدرشائوشنگ) فرانک دارابونت باشد.
به طور کل سرخپوست فیلمی است که نشان میدهد فیلمنامه قوی توانایی به دوش کشیدن موفقیت و محبوبیت اثر را به تنهایی خواهد داشت.
پایان پیام
نویسنده: هانیه شریعتی
کد خبر : 193083 ساعت خبر : 5:35 ب.ظ