سال کرونا را چگونه گذراندید؟
به گزارش گلونی انوشه میرمجلسی نوشت: سال گذشته چنین ساعاتی مشغول آخرین کارهای مربوط به جلسه دفاع ارشد بودم.
در فشردهترین زمان ممکن همه چیز را جفت و جور میکردم و همه امیدم به فردای بعد از دفاع بود.
اما همیشه همه چیز آنطور که ما تصور میکنیم پیش نمیرود.
درست ساعتی پس از پایان جلسه دفاع، فوت دو نفر بر اثر کرونا در قم تایید شد و این آغاز سالی عجیب و پیچیده بود که برای من بیشتر از آنکه سال نود و نه باشد «سال کرونا» بود.
اما همه چیز همیشه سیاه سیاه نیست.
حتی وقتی اینطور به نظر میرسد. در همین سال سخت، پراسترس و عجیبی که گذشت همه ما لحظات خوبی هم داشتیم.
خیلیها از دل همین سختیها، مسیر عاشقانهشان را یافتند و یارشان را پیدا کردند.
خیلیها شروع زندگیشان را در سادهترین و کپسولیترین شکل ممکن جشن گرفتند.
با نفرات محدود خانواده و بدون جشنهای مرسوم. خیلیها تولد فرزندشان نور سفیدی پاشید به سیاهی این سال و خیلیها آنقدر در دنیای بیانتهای مهارتآموزی سرگرم شدند که حالا دستشان از همه سالهای عمر پُرتر است.
از دل مفاهیم پیچیده گاهی میتوان به یک تعریف ساده اکتفا کرد.
مانند «تابآوری» که اگر بنا باشد تعریفش کنیم فهرستی بلندبالا از نامها، نظریهها و مفاهیم باید نوشته شود.
اما تعریف یکخطیاش میشود «زندگی همه ما در سال کرونا؛ همین کلنجار رفتن با زندگی. درست وقتی که همه چیز به هم ریخته به نظر میرسد.»
از آن نان پختنهای روزهای اول بگیرید تا این عادت کردنمان به نشست، وبینار و کلاسهای آنلاین. ما تابآوردهایم و یاد گرفتیم همانقدر که کنترل خیلی چیزها دست ما نیست، افسار چیزهای بیشماری نیز دست خود خود ماست.
ما حالا بهتر از همیشه مرز مسئولیتپذیری و بیقیدی را میفهمیم.
بهتر از همیشه مرگ را میشناسیم. ایستاده دوشادوش زندگی. در هر دم و بازدم.
ما آن آدم سال قبل نیستیم. گرچه تلخ و خسته و پریشانیم اما میدانیم راهی جز پیش رفتن نداریم.
در دنیایی که نظریهها بیشتر در کتابها معنا میشوند، ما تابآوری را زندگی کردیم.
سال کرونا، سال پادشاهی جزئیاتی بود که همه عمر بیاهمیت به نظر میرسیدند.
اگر دوست دارید شما هم از تجربه شخصیتان از سالی که گذشت بنویسید. از زندگی در جوار کرونا و از تجربههای تلخ و شیرینش.
نوشتهها به نام خودتان منتشر خواهد شد.
این روایتها بدونشک روایتهای مهمی خواهند شد برای سالهایی که از این روزها و احوالاتش فاصله زیادی داریم.
میتوانید نوشتهتان را ایمیل کنید.
یا به این شماره در تلگرام واتساپ ارسال کنید:
۰۹۰۳۲۷۶۴۱۹۳
همچنین میتوانید نظرتان را همین جا کامنت بگذارید.
پایان پیام
کد خبر : 206682 ساعت خبر : 9:20 ب.ظ
چن ماه اول خیلی سخت گذشت برای مایی که هر روز دور هم جمع میشدیم، ولی اولش چن ماه در منزل موندیم دیدیم نمیشه دلو زدیم به دریا و با رعایت پروتکلا همه ی عزیزانمون که آرزوی دیدنشون رو داشتیمو دیدیم ولی تو همین دیدارها متوجه شدیم اونایی که ما آرزوی دیدنشونو داریم خیلی هم منتظر دیدن ما نبودن چون واقعا از کرونا میترسیدن و البته که حق داشتن ولی همون ها با بچه ها و نوه هاشون همه دور هم جمع میشدن و فقط انگار ما ممکن بود ناقل باشیم ،اولاش بهم بر میخورد ولی رفته رفته این بیماری به من درس بزرگی داد،اینکه قضاوت نکنم انتظارمو بیارم پایین و بیش از بیش به عزیزانم عشق بورزم بدون هیچ چشم داشتی ،شاید فردا یکی از ما نباشیم و چیزی جز حسرت برایمان نماند.
با اومدن کرونا ته دلم لرزید، چون من پسر یکسال و نیمه ای تو خونه داشتم که توی لیست پیوند قلب بود و همیشه توی شرایط استریل و قرنطینه نگه ش داشته بودن تا مبادا اتفاقی براش بیوفته! ( بیماران قلبی با این شرایط، حتی با یه سرماخوردگی ممکنه از بین برن).
واسه همین ترس همه وجودم رو گرفت. تا شهریور ۹۹ ما توی شرایط خیلی سخت تر از قبل زندگی کردیم. تا اینکه وقتی طبق روال همیشه بچه رو بردیم برای چک آپ. با یه معجزه روبرو شدیم. بیماری که تقریبا دوسال دارو براش بی تاثیر بود و خوب شدنش از نظر پزشکی غیرممکن، حالا کاملا خوب شده بود. (پسرم توی لیست اورژانسی پیون قلب بیمارستان شهید رجایی بود) قلبی که تقریبا گفته بودن دیگه از کار افتاده و به زور دارو ففط ۱۰% از اون کار میکرد، حالا شده بود یه قلب سالم و تازه نفس
توی این مدت دنیا واسه ما قشنگ نبود و هیچی نمیتونست خوشحالمون کنه. اما خدا خودش خواست و دلمون رو شاد کرد.
دیگه کرونا برام مهم نبود. دیگه هیچ ترسی تو دلم نموند. چون خدا رو توی چشمای پسرم میبینم.
سلام.باید روایت واقعی باشه؟ من داستان طنز می نویسم.تقریبا تو همین موضوع هم یه داستانک طنز نوشتم،می تونم ارسال کنم؟
سلام. بله ارسال کنید
حجم متن چقدر باشه؟ کوتاه و مختصر یا با توضیحات مبسوط؟
مبسوط لطفا
سالِ از دست دادن ها….
سال پرازدلتنگی