لذت تجربه کسب علم با پیژامه گل گلی
به گزارش گلونی بیتا در پویش «روایت شما از کرونا» نوشت:
داشتم کارای قبل از سفرم رو انجام میدادم که برم شیراز.
میخواستم برای هفته دیگه بلیط بگیرم که همه جا پر شد از اخبار کرونا در ایران.
یادمه صبح داشتم صبحانه میخوردم که بابام بهم زنگ زد.
بهم گفت فکر کردم شاید خواب باشی اما نتونستم صبر کنم.
میخواستم زودتر بهت بگم که مراقب خودت باشی و فعلا از خونه بیرون نری.
سفر شیراز رو هم اگر واجب نیست کنسل کن.
منم که دیدم خیلی نگران تهتغاریشه، سریع گفتم چشم و بهش اطمینان دادم که مراقب خودم هستم.
نتیجه این حرف گوش کردن این شد که من هفت ماه حتی تا راهپله خونه هم نرفتم.
واقعا عجیب بود. هیچوقت فکر نمیکردم همچین روزایی رو ببینیم.
زندگی رو متوقف کرده بودیم و به انتظار روزای بدون ماسک و الکل نشسته بودیم.
اولین باری بود که نگران تمام دوستان و آشنایان بودم در تمام دنیا.
به هرحال این اتفاقات باعث نشد من بیکار بمونم.
از اونجایی که کلا همه چی برام در حالت خنثی قرار داره این وضعیت هم منو آزار نداد.
از تنهایی و سکوتم لذت بردم. چیزی که یه آدم درونگرا رو هیج وقت خسته نمیکنه.
الان دیگه یه بهونه محکم داشتم که هیچجا نرم و مطمئن باشم کسی از دستم ناراحت نمیشه.
البته واقعا دلم برای دوستانم تنگ شده بود. و از همه بیشتر برای بغل کردنشون دلم تنگ شده بود.
لذت تجربه کسب علم با پیژامه گلگلی
ولی به هرحال بهجای غصه خوردن نشستم فکر کردم چه کاری میتونم از توی خونه انجام بدم؟ و پیداش کردم.
چند سالی بود دوستانم بهم میگفتن چرا نمینویسم و من مقاومت عجیبی نشون میدادم برای این موضوع.
اما خونه نشینی باعث شد بالاخره تسلیم بشم، پس با یه کارگاه طنز نویسی شروع کردم.
صرفا جهت سرگرمی، برای اینکه خیلی هم بیکار نباشم. اولین تجربه کلاس آنلاینم بود.
جذابترین قسمتش لم دادن زیر کولر با پیژامه گل گلی و موی گوجه شده بود، در حالی که سرکلاسی و استادت خیلی جدی داره صحبت میکنه.
ترم اول تموم شد و خیلی خوش گذشت.
از اونجایی که تو هرکاری یه سرک میکشم، صرفا جهت کنجکاوی و اندکی هم یادگیری، پس ترم دوم رو هم ادامه دادم.
ترم دوم هم تموم شد و من همچنان اصرار داشتم که صرفا جهت سرگرمی و کسب تجربه دارم مینویسم، اما استادم منو جدی گرفته بود.
در نهایت جدی گرفتن من، توسط استادم باعث شد که امسال با همه این اتفاقات و خونهنشینیها، برای من سال پرباری بشه.
یهو یه جایی رفتم که انتظارش رو نداشتم. کلا ۱۸۸ درجه مسیرم چرخید.
نتیجه این اتفاقات و البته راهنماییهای استاد عزیزم آقای ساکی، شد افتخار دیدن اسمم در پایگاه خبری گلونی، کنار اسم عزیزان حرفهای در این کار.
این روایت رو نوشتم که تشکر کنم از آقای ساکی بابت راهنماییهاشون برای بهتر شدن تمام شاگردانشون.
و مرسی که من رو تحمل میکنید حتی وقتی میدونید من تا لنگ ظهر خوابم.
امیدوارم پیشرفت کنم و بتونم خیلی بیشتر به گلونی کمک کنم.
فکر کنم اگه این روایت رو ادامه بدم معلوم میشه که صرفا جهت خودشیرینی این متن رو نوشتم.
پس برای اینکه ریا نشه، خیلی ظریف، جوری که کسی شک نکنه داستان رو تموم میکنم.
حالا خودمونیم، واقعا یک سال گذشت؟
پایان پیام
نویسنده: بیتا اشکانیان