اضطراب سال کرونا هنوز همراه من است

اضطراب سال کرونا هنوز همراه من است

به گزارش گلونی کیمیا بهشتی، دانشجوی روزنامه‌نگاری دانشگاه علامه، در پویش «کرونا به روایت شما» نوشت:

برای شروع نوشتن، نوشتن از این سال دست و پا گیر و در کلیشه‌ای‌ترین حالت ممکن سیاه، ساعت‌ها فکر کردم. ذهنم پر از احساسات بعضا متناقض می‌شد و هم‌زمان خالی.

چطور بنویسم که دقیقا چه بر سرمان آمد؟ از آمار‌ مرگ و ابتلای نصفه و نیمه که به خوردمان می‌دهند یا مرگ‌های روحی دسته جمعی؟

هم‌چنان وقتی به روایت سال کرونا فکر می‌کنم، سوال‌های بی‌نهایت و گنگی ذهنم را پر می‌کند که رها شدن ازشان برایم غیر ممکن است.

اما در نهایت تصمیمم این است که از ترس بگویم، البته اگر بتوانم یک هزارم آن چیزی را که واقعا احساس و تجربه‌ کرده‌ام، بنویسم.

از اضطراب و نگرانی و استرس توامانی که خرخره‌ من را از همان روزهای ابتدایی چسبید و هنوز که هنوز است هر لحظه شدیدتر و خفه کننده‌تر از پیش می‌شود.

ترس از دست دادن، ترس از آینده، مرگ، و مهم‌تر از همه اجتماع و آدم‌ها. ترس از موقعیت‌های جدید غیر قابل پیش‌بینی و غیر قابل کنترل.

اضطراب سال کرونا

روانشناسی زرد یا غیر زرد شاید هم، می‌گوید ترس وقتی وجود آدمی را فرا می‌گیرد از مرگ هم جلوتر است.

چون مرگ یک بار اتفاق می‌افتد و بعد از آن دیگر ترسی احتمالا وجود نخواهد داشت اما ترس هر لحظه گلویت را فشار می‌دهد و خودش تصمیم می‌گیرد تا کی نگه‌اش دارد.

از یک جایی به بعد، دیگر نمی‌خواستم از اتاقم بیرون بیایم. دیگر نمی‌خواستم با هیچ پدیده‌ ناشناخته‌ جدیدی مواجه شوم.

هیچ‌کس را ببینم، هیچ‌کار مفید یا غیر مفیدی انجام دهم، نمی‌خواستم حتی همه چیز عادی شود، چون عادی‌های گذشته دیگر برایم عادی نبود.

همه چیز تنها یک کلمه به ذهنم می‌آورد، اضطراب. و من در دنیای قبل از کرونا، با تنها مفهومی که واقعا آشنا نبودم همان بود.

منِ در تلاش برای روزنامه‌نگار شدن، از اخبار فرار می‌کردم. هر خبر جدیدی، اضطرابی جدید بود.

دیگر وارد مرحله‌ عجیب و غریبی شده بودم که شبکه‌های اجتماعی هم مضطربم می‌کردند، زنگ‌ها، پیام‌ها، پست‌ها، استوری‌ها، توییت‌ها. حتی اگر دیگر ربطی به کرونا نداشتند.

یک سال گذشته و من دیگر با این اضطراب لعنتی خو گرفته‌ام. دیگر عادت ندارم به مسئله‌ای بدون اضطراب نگاه کنم.

از محیط امنی که برای خودم ساخته بودم خارج شده‌ام تا از اضطراب نمرده یا خودم را به کشتن نداده‌ام، اما انگار آرامش دیگر هیچ‌وقت به سراغم نخواهد آمد. من ترسوی مضطرب مانده‌ام و آدم‌ها و اجتماع و محیط‌های ترسناک؛ ویروس ترسناک.

تجربه کرونا

همین الان که داشتم از ترس‌هایم می‌نوشتم، اضطرابی به سراغم آمد که نکند باید چیز دیگری می‌نوشتم. نکند باید می‌نوشتم از اینکه چقدر آدم‌های مهمی از دست داده‌ایم.

چقدر بی‌تدبیری از دولت‌مردان دیده‌ایم، چقدر عزادار شده‌ایم و عزا دیده‌ایم و با غم خو گرفته‌ایم، چقدر ماسک و الکل مصرف کرده‌ایم و چهره‌های واقعی آدم‌ها را از یاد برده‌ایم، چقدر از همه چیز فاصله گرفته‌ایم.

چقدر بی‌سواد شده‌ایم و بی‌سواد مانده‌ایم و همه‌ مجازی‌ها چقدر پررنگ‌تر از واقعی‌ها شده‌اند. چقدر فحش داده‌ایم به مردمی که فکر خودشان و خودمان نیستند، و شاید خیلی هم فحش خورده‌ایم که دور هم جمع شده‌ایم در فضای کوچکی تا روزنامه‌نگار شویم، اما اگر این روایت من از سال کروناست، این‌ها ارزش چندانی ندارند.

من تمام احساسات متناقضم در این سال را، تمام تجربیات سخت و تلخم را، در اضطراب ناتمامم خلاصه شده می‌بینم.

تنها چیزی که می‌دانم این است که من دیگر آدم گذشته نیستم و نمی‌شوم هرگز، در واقع هیچ‌کس دیگر مثل قبل از این اتفاق نمی‌شود.

انسان‌هایی که عزیزی از دست داده‌اند یا در ترس از دست دادن عزیزان‌شان هستند، هرگز قرار نیست تجربه‌ زیست آرام گذشته‌شان را داشته باشند. کسانی که رفته‌اند در نگاه من این دفعه در جایگاه بهتری هستند، چون احتمالا آرامند. چیزی که هیچ‌کدام ما نیستیم.

در نهایت فکر می‌کنم اگر کسی که در دوران کرونا نبوده است و در آینده به این دنیا می‌آید، روایت‌های بی‌شماری از این دوران هم بخواند، باز هم هرگز قرار نیست آنچه بر ما گذشت را درک کند.

چون تجربه‌ زیسته از هر چیزی فرسخ‌ها فاصله دارد با مطالعه‌ آن، همان‌طور که ما هیچ‌وقت قرار نیست احساسات درونی آدم‌های دوران‌ جنگ‌های متفاوت را بفهمیم.

اما اضطراب سال کرونا چنان عمیق در من ریشه دوانیده‌ است که گویی سرنوشتم را هرگز از آن گریزی نخواهد بود.

پایان پیام

کد خبر : 208684 ساعت خبر : 8:44 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=208684
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات