افسانه درخت و انسان ها

افسانه درخت و انسان ها

افسانه درخت و انسان ها

به گزارش گلونی کیانا کوشا ۱۵ ساله دانش‌آموز پایه دهم دبیرستان فرزانگان سه کرج در پویش پیک زمین نوشت:

افسانه درخت و انسان ها

«نامه محیط زیست

یک افسانه قدیمی در مورد درخت‌ها و انسان‌ها وجود دارد.

این افسانه می‌گوید: «هر درختی متعلق به یک انسان است.

با متولد شدن هر نوزاد، یک درخت سر از خاک بیرون می‌آورد و با مرگش، آن درخت یا دستش از دنیا کوتاه می‌شود یا با قطع کردن تنه‌اش، جانش را می‌گیرند.»

وقتی کوچک‌تر بودم و نهالی بیش نبودم، این داستان را مادربزرگم برایم تعریف می‌کرد.

او می‌گفت ما بدون رسیدگی و توجه انسان‌ها هیچ نیستیم و زندگی آن‌ها هم بدون ما مختل است. این یک چرخه منصفانه بود؛ هر کدام با دوام دیگری زندگی می‌کردیم و با مرگ هم می‌مردیم.

زمانی که تنه بهترین دوستم با تبر قطع شد و جانش را از دست داد، اعتقادم را برای مدتی به این افسانه از دست دادم.

او تازه از دانشکده میوه‌دهی فارغ‌التحصیل شده بود، قصد داشت مستقل شود و تشکیل خانواده بدهد.

اما روزی گروهی از انسان‌ها به محل زندگی‌مان، جنگل، هجوم آوردند و دسته‌ای از درخت‌های بی‌گناه را سلاخی کردند.

صدای اعتراض دردناک پرنده‌ها و نهال‌های جوان بلند شد.

من جان سالم به در بردم و تلاش کردم فریاد بزنم تا به آن‌ها بفهمانم با هر درختی که قطع می‌کنند، جان یکی از هم‌نوعان خودشان، یکی از انسان‌های بی‌گناه هم در خطر است.

اما صدای ضعیفم به آنها نرسید و جلوی چشمانم بهترین دوستم را از دست دادم.

حالا من دیگر برگ‌هایم خشکیده و چروک شده و چیزی به پایان عمرم نمانده.

نمی‌دانم این داستان هیچوقت حقیقت داشته یا نه. اما نوه‌ای ندارم تا برایش این افسانه را تعریف کنم.

شاید اگر خانواده‌ای داشتم و هم نوعانم رو به انقراض به دست انسان‌ها نبودند، برای‌شان تعریف می‌کردم چطور با مرگ هرکدام‌شان جان یک انسان در خطر است.

شاید این داستان به گوش انسان‌ها می‌رسید، شاید پشیمان می‌شدند و به خاطر جان خودشان، جلوی انقراض درخت‌ها را می‌گرفتند.

این‌طور همه زنده می‌ماندیم.»

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید