گلونی

حمله مغول به ایران و نقش سلطان محمد خوارزمشاه

حمله خون آلوده مغول به ایران کهن دیدن

حمله خون آلوده مغول به ایران کهن دیدن

حمله مغول به ایران و نقش سلطان محمد خوارزمشاه

به گزارش گلونی پاییز سال ۵۹۸ خورشیدی حمله‌ مغول به ایران آغاز شد حمله‌ای که سلطانِ خوارزم با بی‌تدبیری‌ها و خودبینی مثال زدنی‌اش موجبات آن را فراهم آورد.

در شرایطی که جنین در بطن مادر از حمله‌ چنگیز و چنگیزیان امان ندارد آیا امان به سلطان محمد خوارزم و خوی نفاق‌انگیزش می‌رسد؟ قطعا خیر.

محمدخوارزم‌شاه در پی حملات چنگیز و کشته شدن مادر و سایر اعضای خاندانش فرار را برقرار ترجیح داد و دست آخر در جزیره‌ای از جزیره‌های دریای خزر جان سپرد در حالی که در واپسین لحظه‌های عمر جانشینی را به جلال‌الدین، پسرش، واگذار کرده بود.

حمله مغول به ایران

جلال‌الدین که دیدن مرگ و خواری پدر به وضوح بر روحیاتش اثر گذاشته بود جزیره را به جانب خوارزم ترک کرد تا خبر جانشینی خود را به سایر شاهزادگان برساند.

در احوالی که لازم است عقل بر وحدت و هم‌دلی حکم کند عقل خاندان خوارزم و پسران و مدعیان حکومت سلطان محمد بر نفاق و درگیری بر سر قدرت رای داد و جلال‌الدین علاوه بر چنگیز افرادی از خاندان خویش را هم مقابل خود یافت و در چنین حالی خوارزم دیگر جای قرار نبود پس بعد از گریز به چند نقطه‌ دیگر از جمله خراسان برای جمع‌آوری سپاه به غزنین رفت و رسما به تخت نشست تلاش‌ها و مقاومت‌های جسته و گریخته‌ سلطانِ نو دل گرمی اندکی برای دل‌های ناامید مردم فراهم کرد و پیروزی خوارزم‌شاه در جنگ پَروان که البته اولین و آخرین پیروزی چشم‌گیر در برابر مغولان بود همان‌قدر که بر دل‌گرمی مردم افزود چنگیز را به فکر فرو برد آنقدر که شخصا آماده رویارویی با خوارزم‌شاه شد.

پیروزی پروان اما آغاز مصیبت و نمونه‌ ناتوانی جلال‌الدین در مدیریت سپاهش بود چراکه میان فرماندهان خوارزم بر سر غنایم جنگی آتش افتاد و نیروها را از هم پاشید و باز هم جلال‌الدین تنها ماند و عزم آن کرد از رود سند گذشته به هند برود و آنجا قوا را تجهیز کند در راه، کناره‌ رود سند، خان مغول راه گریز او را مسدود کرد و جلال‌الدین در حالی که نه راه پیش داشت و نه راه پس به آب زد و از رودخانه گذشت اتفاقی که بیشتر به معجزه می‌مانست و چنگیز را بر آن داشت تا بگوید «از پدر، پسر چنین باید».

جلال‌الدین از رود گذشت اما چیزی که او را تاپایان عمر تعقیب می‌کرد نه چنگیز بود و نه چنگیزیان، حماقت و خودبینی پدرش آنقدر پا به پای جلال‌الدین رفت تا عاقبت به او رسید آنقدر که اگر چنگیز همچنان در ایران می‌ماند تعریف خود را ازچنین مردی باز پس می‌گرفت.

چراکه جلال الدین نهایتا و برخلاف شعر مهدی حمیدی از بستن راه ترک و تازی بر ایران ناکام ماند.

پایان پیام

نویسنده: کیمیا قنبری

خروج از نسخه موبایل