سریال می خواهم زنده بمانم نمیخنداند اما جذب میکند
به گزارش گلونی پیشانی مطلب یک سوتفاهم نیست بلکه واقعیتی است که هرهفته دارد خودش را بیشتر اثبات میکند.
اینروزها سریالهای نمایش خانگی یا هر گونه از برنامه در پلتفرمها، برای جذب مخاطب و برگشت سرمایه از عنصر خنده و کمدی استفاده میکنند.
مولفهای که اگر درست استفاده شود، رویدادی خوب و مفرح محسوب شده و جامعه ما نیز تشنه آن است.
اما معمولا و تحقیقا این اتفاق، در هفتههای اخیر به خوبی نیفتاده و همین عامل خنده و کمدی که میتواند یقه ذوق و جیب تماشاگر را بگیرد، ضد خود عمل کرده و شوربختانه هر هفته کمدیهای ناخوبی را شاهد هستیم.
میتوانیم برای درک درست این سخن به نمونههای مردم معمولی و دراکولا تماشا کنیم، تضمینی هم نیست که توی ذوقمان نخورد، گفته باشم نگویید نگفتم!
میخواهم زنده بمانم یک ملودرام (درام خانوادگی) جدی با رعایت منطق روایت و وجود شخصیتهای جذاب و تو در تو با ویژگیهای منحصر به فرد و کارگردانی تر و تمیز، ما را عمیقا غمگین و جذب میکند.
فیلمنامه گره پشت گره میاندازد در دامن ما و ما نیز خرسندیم. فیلمنامهنویس از تیپ در متن دوری کرده و بیشتر شخصیت نوشتهاست.
برای نمونه؛ امیر شایگان مهر تاییدیست بر این مدعا.
فارغ از تاریخ و عصر روایت، فیلمنامه جذاب است. فرقی نمیکند در دهه شصت اتفاق افتاده باشد یا عصر قاجار یا پیش از رنسانس در اروپا.
سریال می خواهم زنده بمانم
شاید اشتباه نباشد اگر بگوییم، هر نوع از داستان میخواهد باشد اما درست تعریف شده و کلاه سرمان نگذارد و آب نبندد و برای وقتمان ارزش قائل باشد، ما خودمان را برای همچین اثری توی گل میپلکانیم!
اگر اجحافی در حق میخواهم زنده بمانم نباشد، این سریال با آن مثلث کاذب عشقی و اجبار در انتخاب و مصلحت اندیشی و اعمال قدرت، ما را به یاد شهرزاد میاندازد، از قضا دوشنبهها نیز سر و کلهاش پیدا میشود!
حرمت آنچه نامش عشق است!
در سکانس محضر، کارگردان، پاسخ منفی هما به نادر را نشان میدهد، پاسخی که از سر ناچاری و به بله شبیه بود، اما پاسخ بله او به امیر را نشان نمیدهد. به نظر میرسد به قصد حرمت قائل شدن به هر چه نامش عشق است این حذف انجام شده.
آنچه در قسمت هفتم به قواره سریال نمیآید، سوار شدن تن فروش در ماشین نادر است و همراهی او تا خلوتگاهی در طبیعت و از همه توی ذوق زنندهتر، آوازخوانی او و گذاشتن فیلتر روی صدای خوانندگی زن است.
اصلا نیازی به خوانندگی او نبود چه رسد به اینکه روی صدایاش فیلتر گذاشته شود. اینکار نه تنها به بالا بردن حس عاطفی موقعیت کمک نمیکرد که با وجود فیلتر آسیبب نیز زد.
نادر از او میخواهد که چند دمی بخواند و او میخواند. خلاقانه میبود اگر پس از درخواست نادر، کات میخورد و میرفتیم سروقت سکانس بعد.
البته بماند که همین سوار شدن تنفروش و دردل کردن با او پس از یک شکست عشقی، جنس کار را به سمت و سیاق فیلمفارسی میبرد. مقصود ارزش گذاری نیست بلکه همسنخ نبودن آن با سایر اجزای سریال است.
در مجموع میخواهم زنده بمانم نمونهای از یک سریال خوب در فضای نمایش خانگی محسوب شده و آدم دلش نمیخواهد به این زودیها تمام شود. آخر مگر ما چند سریال خوب داریم که فیلمنامهاش تا این اندازه ساختار کلامی و گفتگوهای دلچسب داشته باشد؟
پایان پیام
نویسنده: نیما نعمتیزاده