داستان خانه درختی در دوران کودکی

داستان خانه درختی در دوران کودکی

به گزارش گلونی فاطمه زهدی در پویش پیک زمین نوشت:

«به تمام خاطرات دوران کودکی‌ام که برگردم، یک اسم همیشه تکرار می‌شود و حضورش پررنگ‌تر از کل دوستانم هست و آن اسم «علی» پسرعموی کوچکم بود که حکم خواهر بزرگتری‌اش را از همان سه، چهارسالگی که خوب یادم می‌آید به دستم دادند و به حکم همان برادر کوچکتری شد همراه تمام دوران کودکی…

باغ انگوری داشتیم و وسط باغ تک درخت زردآلویی هم که سال‌های خیلی قبل شوهرعمه‌ بابا آنجا کاشته بود، در پنج و شش سالگی‌مان آنقدر بزرگ شده بود که به راحتی می‌شد از آن بالا رفت و نگران شکستن شاخه برگ‌ها و سقوط از آن نبود.

علی خانه‌اش را روی بلندترین شاخه‌ای که می‌شد رویش نشست انتخاب کرد و من هم طبقه پایین آن را.

داستان خانه درختی

آن روزها آپارتمان را تنها در فیلم‌ها دیده بودیم و شاید در خیالات‌مان در یک آپارتمان شبیه آنچه در فیلم مستاجران دیده بودیم، زندگی می‌کردیم؛ آپارتمانی تک واحدی، ویو ابدی با دسترسی کامل به چاغاله‌های درخت در خرداد و تیرماه.

صبح ساعت ۱۰ با یک سبد پر از خوراکی برای باباها، که یک طرف آن را علی و طرف دیگر را من می‌گرفتم، راهی باغ می‌شدیم ‌و پس از استقرار در طبقات خود علی سبزی‌فروشی‌اش را که شامل مقداری انگور (درفصلش) یا علف‌های اطراف باغ و میوه‌های سبد خوراکی‌مان بود، راه می‌انداخت و من هم از پنجره‌ واحد درختی‌ام سبدی همراه با مقداری برگ (پول) به پایین درخت می‌فرستادم و سبزی مورد نیاز را آقای همسایه برایم می‌گذاشت.

نمی‌دانم چند سال‌مان بود؛ فقط بعید می‌دانم خیلی بزرگ شده بودیم که آن باغ فروخته شد و یک باغ زردآلو خریدیم و آن را به مجموعه‌ای از آپارتمان‌ها تشبیه می‌کردیم.

خریدار باغ انگور، درخت زندگی کودکی‌مان را قطع کرد؛ با اینکه حالا یک شهرک پر از مجتمع‌های تازه ساخت داشتیم؛ اما هیچ‌کدام برای پا گذاشتن به محکمی درخت پیر باغ انگور نبود و با قطع شدن زردآلوی پیر رابطه‌ ما هم با دنیای کودکی قطع شد.»

پایان پیام

کد خبر : 218661 ساعت خبر : 2:10 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=218661
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات