گلونی

درفش کاویانی و داستان آن در شاهنامه

درفش کاویانی و داستان آن در شاهنامه

درفش کاویانی و داستان آن در شاهنامه

درفش کاویانی و داستان آن در شاهنامه

به گزارش گلونی پرچم هر کشوری سمبل است که ملیت آن کشور را به نمایش می‌گذارد و ریشه‌ رنگ‌ها و نمادهای استفاده شده در آن به تاریخ و پیشینه فرهنگی آن ملت باز می‌گردد.

درفش کاویانی نیز بیرق متعلق به سال‌های پیش از اسلام در ایران است که چه در حوزه تاریخی و چه در حوزه اسطوره و مشخصا در شاهنامه از اهمیتی بسیار حیاتی برخوردار است.

خاستگاه درفش کاویانی در شاهنامه فردوسی به کاوه آهنگر و داستان شوریدن او علیه ضحاک باز می‌گردد؛ درست آن زمانی که ضحاک به جای جمشید بر تخت شاهی ایران زمین تکیه زد و به قول فردوسی:

«هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز/ به نیکی نرفتی سخن جز به راز».

در چنین وضعیتی که برای بقای ضحاک ماردوش روزانه و مداوم خون جوانان وطن بر زمین ریخته و اندیشه‌شان تباه می‌گشت و جز سرما و سیاهی هیچ بر ایران زمین پدیدار نمی‌گشت، کاوه، آهنگری از میان مردم، داد خود، فرزندان و سایر مردمان را از ضحاک، شهریار ایران، خواستار شد و چون جوابی نشنید با افراشتن چرم آهنگی خود به سوی فریدون رفت:

«از آن چرم کاهنگران پشت پای/ بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد/ همانگه ز بازار برخاست گرد».

روایت مذکور روایت چگونگی برافراشته شدن درفش کاویانی در شاهنامه است که مورد بحث و اختلاف نظر تعداد زیادی از شاهنامه‌پژوهان و تاریخ‌دانان قرار گرفته است.

عده‌ای چون آرتور کریستن سن کاوه را افسانه محدث دوره ساسانی می‌دانند و معتقدند انتساب درفش کاویانی به کاوه صرفا از یک سو تفاهم زبانی نشات گرفته است و برخی دیگر چون مهرداد بهار او را شخصیتی تاریخی مربوط به دوره اشکانیان می‌دانند که به شاهنامه راه پیدا کرده است.

در داستان‌های شاهنامه به بزنگاه‌هایی برمی‌خوریم که سرنوشت جنگ بین ایرانیان و اَنیرانیان در گرو سلامت ماندن درفش در دست سپاه ایران است.

دشمنان ایران و در اینجا مشخصا تورانیان معتقدند «که نیروی ایران بدو اندر است».

بنابر این اعتقاد در تلاش‌اند که درفش را به چنگ آورند: «درفش بنفش ار به چنگ آوریم/ جهان پیش کاووس تنگ آوریم».

درفش کاویان همچو پرچم امروزی کشورمان با هر خاستگاهی در پهنای تاریخ و در اندیشه ما به اندازه خاک ایران مقدس است و حفظ یاد و نشانه آن امری است به غایت واجب.

پایان پیام

نویسنده: کیمیا قنبری

خروج از نسخه موبایل