شهربراز فرماندهای که برتخت شاهی نشست
به گزارش گلونی مسئله پادشاهی در ایران همواره مسئله مهمی بوده و با کشمکشهای فراوان همراه شده است.
شاهان هر سلسله علاوه بر فره ایزدی باید از نظر خونی به همان خاندان مربوط میشدند و در جامعه طبقاتی و بیانعطافی به مانند جامعه ساسانی هیچگاه امکان این نبود که سرداری هرچند با لیاقت، درایت و توانا به تخت شاهی دست یابد.
سوالی که مطرح میشود این است که چطور شهربراز فرمانده امپراتور ساسانی، خسرو پرویز، برتخت امپراتوری تکیه زد؟
نخست باید ریشه این اتفاق را در نوع رابطه شهربراز با خسرو جستوجو کنیم و دوم آنکه باید در نظر داشته باشیم تاج و تخت هرگز به شهربراز تقدیم نشد بلکه او آن را به چنگ آورد.
فرمانروایی خسرو پرویز ساسانی ( ۵۹۰_۶۲۸ م) یکی از معروفترین و در عین حال مهمترین ادوار تاریخ ساسانی برای مخاطبان تاریخ در طول سالیان دراز بوده است.
هرچند در روزگار زمامداری این امپراتور قلمرو ساسانی توانست خود را به سرحدات امپراتوری هخامنشی برساند اما باید بدانیم که این پیشرفت در خود اضمحلالی را به همراه داشت که خود یکی از عوامل فروپاشی امپراتوری ساسانی است.
جاهطلبیهای خسرو که برخلاف پدربزرگش، خسرو انوشیروان، خالی از درایت بود سبب شد تا او تقریبا تمام سالهای حکومتش را در جنگ سپری کند، جنگهایی از قبیلِ نبرد با بهرام چوبین، سلسله نبردهای با رومیان و نبرد ذوقار.
در این بین برای بررسی ماجراهای خسرو پرویز با شهربراز ما با منابع متعدد فارسی، عربی و غربی مواجهیم که به صورت پراکنده نقل شدهاند و بعضا روایات متفاوتی ارائه میدهند.
به عنوان مثال ابنبلخی در فارسنامه علت اختلاف این دو تن را سستی شهربراز در نبرد با رومیان میداند، اسکافی نیز علت را قدرت روزافزون شهربراز و ترس خسرو برشمرده است و… .
شهربراز فرمانده ای که برتخت شاهی نشست
در ادامه به بیان علت از منظر شاهنامه و نقل موازی یکی از همین روایات متعدد میپردازیم.
همانطور که گفته شد شهربراز یکی از فرماندهان امپراتور ساسانی بود که سالها با بیزانس جنگید، اورشلیم را به قلمرو خاندان ساسان ضمیمه و صلیبی که به اعتقاد مسیحیان حضرت مسیح برآن مصلوب شده بود را به پایتخت ساسانی، تیسفون، منتقل کرد و «عالم مسیحیت را به لرزه درآورد».
منابع غربی میگویند هرقل (هراکلیتوس) امپراتور رومی حداقل دوبار در جریان جنگها از خسروی ساسانی تقاضای صلح کرد و خسرو هربار صلح را از سر غرور یا حماقت نپذیرفت.
در این میان بنابر روایت شاهنامه چون شهربراز ثروتاندوزیهای بیحد خسرو را میبیند و چون در میباید سالهای متوالی جنگ به معنای خراجهای سنگین و فشارهای کمرشکن برای مردم است هنگامی که شاهنشاه شخصی به نام فرخ زاد را برای اخذ باج و خراج از مردم راهی هر کوی و برزن میکند شهربراز از خسرو روی برمیگرداند ( چو شد شاه باداد، بیدادگر/ از ایران نخست او بپیچید سر) و این امر سرآغاز تیرگی روابط دو نفر در شاهنامه است.
در ادامه روایات بیان کردهاند که درباریان علیه خسرو شوریدند، او را به زندان افکندند و پسر وی، شیرویه، را بر تخت نشاندند اما ظاهرا طاعون شایع شده در آن سالها امپراتور جدید را پس از شش ماه از پای درآورد.
اردشیر سوم که کودکی بیش نبود به ناچار بر تخت نشست تا اینکه شهربراز بار دیگر به صحنه آمده و همراه با سپاهیان خود توانست تاج و تخت را تسخیر کند و داستان فرماندهای که در سازمان طبقاتی ساسانی به سلطنت رسید را در تاریخ رقم بزند.
هرچند گفتنی است که دربار ساسانی نهایتا چنین امری را تاب نیاورد و به سلطنت چهل روزه شهربراز پایان بخشید.
پایان پیام
نویسنده: کیمیا قنبری