گلونی

روایتی از منطقه‌ شوش و معتادان در پل عابر

روایتی از منطقه‌ شوش و معتادان در پل عابر

روایتی از منطقه‌ شوش و معتادان در پل عابر

روایتی از منطقه‌ شوش و معتادان در پل عابر

به گزارش گلونی آنقدر از اوضاع رقت‌آور منطقه‌ شوش و اطراف آن شنیده‌ایم که دیگر عادی شده است و گاهی اگر موضوعی زیاد و از هر زبانی گفته شود به جای آن‌که اهمیت حساسیتش را برساند، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

این روزها هم که آن‌قدر همه چیز عجیب و غیر عادی شده است که سبک زندگی اهالی این منطقه عادی‌ترین شکل زندگی برای مردم به حساب می‌آید؛ چون تا بوده، همین بوده.

این بار به عنوان فردی که روزانه در این محل رفت و آمد دارم و شگفتی‌هایش را به چشم می‌بینم، مهر تاییدی می‌زنم بر «شنیدن کی بود مانند دیدن.»

روایتی از منطقه‌ شوش و معتادان در پل عابر

هر روز صبح ساعت ۷ به این منطقه می‌آیم و برای رسیدن به محل کارم باید از پل عابر پیاده عبور کنم. وگرنه اگر هوای عبور از خیابان به سرم بزند قبلش باید استعفای خود را از دنیا بنویسم.

پا گذاشتن روی آخرین پله‌ پل همان و مواجه شدن با لحظه‌ «کامروایی سحرخیزان» هم همان.

اینکه چقدر این منطقه و این محل برای فردی مثل من امنیت دارد را نمی‌دانم.

اینکه ممکن است من هم روزی مثل ده‌ها دختری که در این روزها دقیقا در میدان شوش جلوی چشمانم خفت‌گیری می‌شوند، مورد حمله‌ اشرار قرار بگیرم را هم سعی می‌کنم با افکار مثبت پر کنم.

هر شب با خودم می‌گویم: «خدا را شکر رفت و آمد دو ماهه‌ام در این‌جا هم من را با وسایل جدیدی آشنا کرده که تا به حال حتی در فیلم‌ها هم ندیده بودم و هم به خدا نزدیک‌تر کرده و زبانم لحظه‌ای از ذکر خدا و سلام و صلوات بازنمی‌ایستد، کلیسا و مسجد هم نمی‌تواند یک دختر جوان را اینگونه خدایی بار بیاورد.»

فقط برای گلایه از آموزش ناقصی که تا به امروز به ما داده‌اند، می‌نویسم و برای اینکه دِین خود را در قبال جوانان جامعه ادا کنم می‌گویم؛ تا چند سال پیش به ما یاد داده بودند وقتی از کنار بوته‌ها و شمشادهای پارک رد می‌شوید و یا در کوه به تخته سنگ بزرگی می‌رسید «یا الله‌»ای بگویید که علاوه بر مزاحمت‌تان دیگر باعث خجالت بقیه نشوید.

اما کسی به ما نگفت قبل از ورود به پل عابر هم ندایی بدهید که خدایی نکرده ورود نابهنگام و البته بی‌موردتان هر چه را زده‌اند بپراند.

پایان پیام

نویسنده: فاطمه زهدی

خروج از نسخه موبایل