گلونی

نامه ای به سال 1430 و هشدار در مورد دهه ‌شصتی‌ ها

نامه ای به سال 1430 و هشدار در مورد دهه ‌شصتی‌ ها

نامه ای به سال 1430 و هشدار در مورد دهه ‌شصتی‌ ها

نامه ای به سال 1430 و هشدار در مورد دهه ‌شصتی‌ ها

به گزارش گلونی سال 1400 در مقابل سال 1430 شوخی بی‌مزه‌ای بیش نبود.

سال 1430 مفلوک سلام

همانطور که در سال 1400 پیش‌بینی شد، نرخ رشد جمعیت به طور پیوسته کمتر شد تا از صفر هم گذشت و منفی شد و حالا چون دهه‌شصتی‌های نمودار خراب‌کن، پیر شده‌اند و تلپ تلپ می‌میرند، همین‌طور جمعیت با شیب تندی کم می‌شود.

این دهه‌شصتی‌ها به هیچ درد این مملکت نخوردند. همان دم ورود دهه‌شان آنقدر خوش‌قدم بودند که صدام حمله کرد. در دبستان توی یک میز 4 نفر می‌نشستند و تازه مدرسه سه شیفته هم بود.

بعد که بزرگ‌تر شدند، خودشان و خانواده‌هایشان زیر بار کنکور تقریباً 4 تا 5 قُل زاییدند. بعد کار پیدا نمی‌کردند. کار هم پیدا می‌کردند، تمایل به ازدواج نداشتند. ازدواج هم می‌کردند، تمایل به بچه‌دار شدن نداشتند. کلاً یک موجودات بدقلق لج‌درآری بودند.

اصلاً این نسل، نحس اندر نحس بود. به سال 1400 که رسید، سریع قانون گذاشتند که رئیس‌جمهور باید حداقل 40 سال داشته باشد؛ یعنی به طور نامحسوسی می‌خواستند بگویند: «تا آخرین قطره خون می‌ایستیم و نمی‌گذاریم پای منحوس یک دهه شصتی در اداره کشور باز شود.»

قضیه به اینجا ختم نشد. این دهه شصتی‌ها همین‌طور عزب و بدون بچه چرخیدند و هی الکی غر زدند که وضع اقتصادی خوب نیست که یک دفعه دیدند دارند پیر می‌شوند.

از سال 1420 دیگر بیمارستان‌ها، مطب‌ها، فیزیوتراپی‌ها و آزمایشگاه‌ها پر شد از یک سری پیر و پاتال که روی سر و کول هم می‌لولیدند و به جان یکدیگر غر می‌زدند. تأمین اجتماعی هم که دیگر زورش به این همه بیمه درمانی نمی‌رسید، کلاً اعلام ورشکستگی کرد و دیگر نه بازنشستگی می‌داد و نه خرج درمان.

نامه ای به سال 1430

بعد اوضاع قشنگ‌تر هم شد. این بیچاره‌ها که خیلی‌هایشان یا ازدواج نکرده بودند یا بچه نداشتند یا بچه‌شان را فرستاده بودند خارج یا بچه‌هایشان اصلاً تحویلشان نمی‌گرفتند، ماندند روی دست دولت.

تعداد زیادی داغون و له و غرغرو مانند زامبی‌ها در سطح شهر می‌چرخیدند و تا یک جوان می‌دیدند به پاهای او می‌چسبیدند. جوانان از وحشت، نرم‌افزاری ساخته بودند که نشان می‌داد از کدام مسیر بروی که به یک سالمند دهه‌شصتی برخورد نکنی.

تعداد خانه‌های سالمندان هم که ظرفیتشان محدود بود. بنابراین تصمیم گرفتند برای ورود به خانه سالمندان دوباره از همین دهه شصتی‌های ملعون کنکور بگیرند.

برای آنکه وارد خانه سالمندان شوند، باید یک وضعیت بینابینی داشتند. یعنی نه آنقدر مفلوک و داغون و دم مرگ باشند که تا بیایند جواب کنکور را اعلام کنند و محل نگهداریشان تعیین شود و تختشان شماره‌گذاری شود و بالشت و ملحفه به آنها اختصاص دهند، بیفتند و بمیرند و نه آنقدر سالم باشند که خودشان از پس خودشان بربیایند.

بین سال‌های 1420 تا 1423 در مجلس بحث بر سر این بود که آیا معدل دیپلم سالمند باید در ورود او به خانه سالمندان نقش داشته باشد یا خیر.

از سال 1423 تا 1425 هم دعوا در مجلس بر سر این بود که سهمیه خانه سالمندان را به چه کسانی بدهند و رتبه هر سالمند در سهمیه خودش باید اعلام شود و یا رتبه و تراز کلی معیار است.

خدا را شکر تا مجلس تصمیم‌گیری کند، تعداد زیادی از این سالمندان تلف شدند و تعداد متقاضیان ورود به خانه سالمندان کم‌تر شد.

البته میزانی از این تلف‌شدگی‌ها به خاطر این بود که عصا و سمعک و پوشک بزرگسال کمیاب بود و سالمندان گاهی بر سر عصا و یا سایر وسایل کمک آموزشی با یکدیگر کتک‌کاری کرده، یکدیگر را زخمی می‌کردند و تا در صف بیمارستان نوبت به آنها برسد می‌مردند.

خلاصه سال 1430 عزیز، شما کمی مشقت‌بار و دردناکی ولی سلام ما را به سال 1450 برسان. فکر می‌کنم در این سال، دیگر تعداد زیادی از این دهه‌شصتی‌های بی‌بخار دردسرساز به لطف الهی نابود شدند و یک جامعه از شر این موجودات خلاص خواهد شد.

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

خروج از نسخه موبایل