بازی ایران و بحرین و شکستی که برای همه اتفاق میافتد
به گزارش گلونی کوروش کازرانی درباره بازی فردای ایران مقابل بحرین در مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ در صفحه شخصی خود نوشت:
«اصل داستان از بازی با عراق شروع شد؛ اون برد سخت و روحیهبخش. یادم میآد که بعد از بازی، دم غروب، بیهوا با پرچم ایران به کوچه زدم و سراغ رفقای هم محلهای رو گرفتم. زنگ در تکتکشون رو زدم تا همراه بشن.
تو اون حال و هوای کودکانه، گمون میکردم هیچ راهی بهتر از این نیست که من یک گوشه پرچم و بقیه دوستام گوشه دیگهاش رو بگیرن و دور کوچه بدویم. کاری که البته تو مقیاس کوچکتر بعد از بازی با تایلند هم انجاماش داده بودیم: برای اثبات علاقهمون؛ برای نشون دادن شوقی که از یک پیروزی بزرگ نشات میگرفت؛ برای رسوندن آخرین خبر به آدمهایی که بیاطلاع بودن؛ برای کاری که به انجاماش عادت داشتیم.
دیگه تموم شده بود. تو تمام معادلات من، ده روز دیگه بلیت جامجهانی اوکی میشد و قرار بود بازیکنهای محبوبام با همون پیرهنی که پدربزرگ برام چند ماه قبل از فلکه سراب خریده بود، تو جامجهانی بازی کنن.
من، قراره خاطره تاریخی صعود به جام ۹۸ رو اینبار با وضوح زیاد تجربه کنم. بنابراین، راهی جز شمردن روزها و رسیدن به شب صعود وجود نداره. تو مدرسه، بحبوحه آموزش نماز بود؛ حمد و قلهوالله. یادم میآد اون چند روز تا بازی با بحرین، مهر رو توی خونه روبروی قبله میگذاشتم و جای نماز، سه مرتبه میگفتم: «خدایا، بحرین رو ببریم، خواهش میکنم» و بعد سجده و باز، تکرار.
اطمینان داشتم که همین کافیه. اینکه خدا، راهی جز قبول درخواست یک بچه نداره. بعد از ظهر روز بازی دوباره به کوچه زدم و آقای صادقی نگهبان ساختمون روبرویی که از قضا فوتبالی هم بود، تنها همصحبت من در مورد بازی شد.
تا ساعت ۹، تمام اتفاقات رو دوتایی مرور کردیم اما برآیند مشخص بود: تایلند به عربستان راه میده اما ما بحرین رو میزنیم. تو کوچه، پر از ماشینهایی بود که به پرچم ایران و شرشرههای سبز و قرمز مزین شده بودن.
بازی ایران و بحرین
وقتی پدرم از سر کار رسید، تایید کرد که تمام شهر آماده جشن سراسریه. قرار همهمون، ساعت ۱۲ شب و بعد از بازی بود. اتفاقات نیمه اول باعث ناامیدیام نشد. انگار تمام بازی رو تا لحظه گل دایی باید صبر میکردم تا حس درونیام به اثبات برسه.
میدونستم که برمیگردیم و میبریم. اما «محمد حسین»، زننده تنها گلی شد که هیچوقت تو زندگیام، دلیلی براش پیدا نکردم. انگار فوتبال من رو با پیروزیها شیفته خودش کرده بود تا بهم درس مهمتری بده؛ اینکه شکست، بخشی از بازی نیست، خود بازیه.
ما شکست میخوریم تا دلیلی برای پیروزی داشته باشیم. درس سختی که برام معنی و مفهوماش به این سادگیها قابل درک نبوده؛ حتی تا امروز.
من تا اون شب فقط حماسه دیده بودم: ایران-استرالیا، ایران-آمریکا، ایران-عربستان. اینبار ما باخته بودیم. منامه، حالا ترسناکتر و مخوفتر از ملبورن، جده و لیون، شادی رو از ما سلب کرده بود. پرچم ایران که همیشه همراه شادیهام بود رو روی صورتم کشیدم تا کسی متوجه گریههام نشه.
ما بخشی از آرزوهای فوتبالیمون رو در ورزشگاه ملی بحرین جا گذاشتیم؛ اشکهامون که هنوز هم روی پرچم ملی خشک نشدهان. از اون شب یاد گرفتم که فوتبال فقط بعضی وقتها مال ماست اما از طرفی، امروز میدونم که برخلاف تئوریهای مطرح شده، ذهن ما هیچوقت خاطرات بد رو فراموش نمیکنه و تا موعد جبران، تنها حفاظتشون میکنه.
حالا، بیست سال بعد، شاید زمان جبرانه. اگر باور داشته باشیم که فوتبال، منصفترین قاضی و ما لایقترین نسل برای تجربه بهترین پیروزی هستیم.
اگر باور داشته باشیم که شکست، برای رقبامون هم هست و حس ما، همیشه درست نیست.»
پایان پیام