یادداشتی بر نمایش پس از برخورد جسم سخت به سر
به گزارش گلونی نمایش پس از برخورد جسم سخت به سر در چند دوره روی صحنه رفت و آخرین شبهای خود را در نمایشخانه استاد عزتالله انتظامی خانه هنرمندان سپری میکند و تماشاگر از آن راضی است.
پس از برخورد جسم سخت به سر به نویسندگی و کارگردانی سجاد داغستانی، تهیهکنندگی شهاب شریفی و با دو گروه اجرا در بازیگری روی صحنه است؛
بازیگران روزهای زوج پریسا روزبهانی، محمد شعبانپور و مهرداد طهماسبی و روزهای فرد عارفه معماریان، هادی احمدی و شهاب حیدری هستند.
نگارنده، نمایش را در یکی از روزهای زوج به تماشا نشست و آنچه از نظر میگذرد متعلق به همین گروه از بازیگران است.
یادداشتی بر نمایش پس از برخورد جسم سخت به سر
نمایشنامه
آنچه که بیشتر حواس مخاطب را مال خود میکند، متن است. هذیانی منظم در خواب که به سبب برخورد جسم سخت به سر بوجود آمده است.
همین انتخاب حتی در نام، دست نویسنده را باز گذاشته تا حرفهایش را در قالب هذیان بیان کند.
برخورد جسم سخت به سر، برخوردی که میتواند شامل حال همه اقشار جامعه شده و آدمهای آن، به سبب رویدادهای انسانی، اجتماعی و اقتصادی در زندگی، روز و شب با آن سر و کار دارند.
انگاری در خواب هستند و هذیان میگویند و مصائبشان را یکی پس از دیگری در چرخه جریان سیال ذهن بیان میکنند و از این شاخه به آن شاخه میپرند و این تعریف زندگی در جامعهای است که داغستانی وصف میکند.
نمایشنامه از سه اپیزود در قالب تکگویی تشکیل شده که در تکنیک بازی و گاه نوشتار، از قاعده گفتگو و چند گویی (دیالوگ) پیروی میکند.
بخش یک: دختری از دردهای انسانی و تا اندازهای خانوادگی میگوید.
بخش دو: پسری از عشقش به رویا و عقاید مذهبی و گاه خرافه حرف میزند.
بخش سه: مردی که انگاری جوان رو به میانسال است، روشنفکریهایش را با مضمون کشور، جامعه و سیاست مطرح میکند (جبهه ملی، مصدق و …)
نویسنده چند عنصر را تکرار و روی آن تاکید میکند؛ تخت خواب، خواب، رویا، وسایل و نشانههای اصلی شخصیتها از قبیل کفش یا پاپوش، کلاه و قاب عکس مصدق، مایع سرخ رنگ (خون و نوشیدنی اولین معانی هستند که به ذهن متبادر میشوند)
نویسنده نمیتواند ادعا کند که با این نشانهها کاری نداشته و بیهودهاند.
یادداشتی بر نمایش پس از برخورد جسم سخت به سر
تخت خواب و خواب مکانی است که از آن انتظار آرامش میرود، آرامشی که در هیچ کجای زندگی سه آدم (سه دوره) یافت نمیشود.
انگاری نمایشنامهنویس به صورت کنایی تصمیم دارد معانی را تغییر داده و به ریش ویژگی خواب بخندد.
داغستانی شیوه و بستر جریان سیال ذهن را برای روایتش برگزیده. به گونهای که از ادبیات داستانی به نمایشنامهنویسی رسیده و همچنان انتخاب برخی داستاننویسان است. نمونههای مانند ناخوانده در غبار ویلیام فالکنر فرنگی و بوف کور صادق هدایت وطنی.
روی هم رفته، زاویه دید متن، جهانبینی و لحن و زبان پس از برخورد جسم سخت به سر، از کارگردانی و بازیها جلوتر است و خودنمایی میکند.
به گمان نگارنده (و نه بر اساس نظری قطعی) هر کدام از وسایل شخصی معانی خود را داشته و به صورت کنایی انتخاب شدهاند. کلاه خرافه که سر آدمها رفته و قاب عکس مصدق که خون روی آن خشکیده است.
همچنین سه دوره یا فصلی که نمایشنامهنویس برای اثرش انتخاب و تقسیمبندی کرده است:
اپیزود اول: وجه انسانی و خانوادگی، همچنین تجاوز به وطن
اپیزود دوم: قسم دین و اندکی خرافه،
و اپیزود سه: سیاست و جامعه.
کارگردانی
به نظر میرسد، سجاد داغستانی پس از تحلیل متن، بازیگران را با ذوق و تواناییهایشان رها کرده و به مرور به پیرایش و هدایت ایشان پرداخته، اعتمادی که حاصل آن، به بازیهای خوب منجر شده است.
کارگردان نشان داده که بیادعاست و فرامینش در نمایش به چشم نمیآید و شاید مهمترین ویژگی و خوبی آن نیز، همین است.
هر چند کدهایی که در متن و هدایتش مشاهده میشود، برخیشان شخصی بوده و به همین سبب تعبیر آنها اندکی دشوار شده و ذهن مخاطب عام را برای درک، به دردسر میاندازد. البته که کارگردان این حق و اختیار را دارد تا جامعه مخاطب خود را انتخاب و دستهبندی کند.
صحنه
صحنه ساده است؛ یک تخت خواب که در هر اپیزود جایش اندکی تغییر میکند، یک دیوار در عمق با دو پنجره و یک در ورود و خروج، یک صندلی و چیزهای دیگر که مهم نیستند.
کارکردان گهگاه از صندلی، بالش و وسایل صحنه استفاده چند منظوره کرده که این نیز یکی از خوبیهای اثر بوده و عیار نمایشش را بالا میبرد.
بازیگری
در فصل نخست، پریسا روزبهانی، گاه، هنگام تکگویی رگباری در کنترل و مدیریت تنفس ناتوان است اما از سویی در سکوت و نشان دادن خشم فرو خفته و نگاه خیره، خوب و قابل باور رفتار میکند.
در فصل دوم، محمد شعبانپور، بازیگر جوان و خوش آینده برگهای برنده خوبی دارد؛
تسلط بر بدن و بهره بردن از ویژگی اندام، گویش و گاه زبان گیلکی، باورپذیر کردن کلام و نقش و ملاحت حضور.
گویش شیرین شعبانپور مخاطب را نسبت به تماشای اپیزود بعدیاش بد عادت کرده و توقعاش را بالا میبرد.
ایشان با ارائه نوع و جنسی از بازی، گاهی اثر را در کارگردانی از یکدستی دور میکند اما توانایی بازیگریاش را بسیار خوب به رخ میکشد.
و سرانجام در فصل سوم، مهرداد طهماسبی، دورهای دیگر از جهان متن را بازی میکند، بازیگری که شاید شروع خیرهکنندهای ندارد اما رفتهرفته تماشاگر را مال خود میکند.
یادداشتی بر نمایش پس از برخورد جسم سخت به سر
به نظر میرسد، طهماسبی در صورت مدیریت راه رفتن روی صحنه و ایستاییها و تقویت اعتماد به نفس، به هنرپیشهای بهتر بدل خواهد شد.
با این حال ایشان از خوانندگی و تواناییاش نسبت به بلندی و کوتاهی صدا، در خدمت نقش استفاده کرده و تماشاگر نیز میپسندد.
آنچه برای مخاطب اهمیت دارد اصل باورپذیری و برقراری ارتباط و اعتماد است، مشخصههایی که در بازی هر سه بازیگر مشاهده میشود و محسوس است.
هر چند فاکتورهای یاد شده در بازی محمدی و طهماسبی اندکی در نوسان است، به ویژه که، شیطنتها و جریان سیال ذهن متن در بازی هر دو آشکار است و این نمیتواند نکته خوبی باشد.
جمعبندی
پس از برخورد جسم سخت به سر نمایشی موفق و در هر دوره از اجراهایش مورد استقبال تماشاگر قرار گرفته است.
در ماههای سختی و خلوتی تئاتر به سبب همهگیری ویروس کرونا، وجود چنین آثار و شوق تماشاگر، امیدوارکننده بوده و اهالی تئاتر را سر ذوق میآورد.
پایان پیام
نویسنده: نیما نعمتی زاده
خرید از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید