داستان از یاد رفته در باد از کتاب جامه دران و ترس فراموش شدن

داستان از یاد رفته در باد از کتاب جامه دران و ترس فراموش شدن

به گزارش گلونی شاید همه ما روزی در اعماق قلب‌مان خواهان این بوده‌ایم که فراموش نشویم.

شاید یک روز چشم‌ در چشم کسی آهسته گفته باشیم فراموشم نکن یا حتا از تصور فراموش ‌شدن بغض کرده باشیم.

گاهی از محله، کشور یا یک زندگی رفته‌ایم. اسباب و اثاثیه و حتا یادمان را در یک چمدان جمع کرده و با خود برده‌ایم.

جوری رفته و نبوده‌ایم که انگار از آغاز وجود نداشته‌ایم، اما باز هم در دالان‌های تاریک، نمور و دلخور قلب‌هامان آرزو کرده‌ایم که فراموش نشویم و در قلبی، یادی، خاطره‌ای ثبت و زنده باشیم.

گاهی هم علیه فراموش‌کردن قیام می‌کنیم کاری که این روزها بسیار و بارها به حق به آن دعوت می‌شویم.

می‌جنگیم که فاجعه را، فقدان و عشق را، نبود عزیزمان را فراموش نکنیم.

می‌بینید گاهی مسئله نه بودن و نبودن است و نه غم زمانه و فراق یار.

گاهی مسئله فراموش ‌کردن یا نکردن است.

می‌گویند هر داستانی حول محور یک کلمه شکل می‌گیرد و سعی دارد مفهوم آن تک‌کلمه را منتقل کند.

حالا اگر از من بپرسید می‌گویم کلمه اصلی داستان «از یاد رفته در باد» به قلم ناهید طباطبایی قطعاً فراموشی است.

«از یاد رفته در باد» اولین داستان از مجموعه داستان‌های کوتاه کتاب جامه دران است.

داستانی که راوی آن زنی ا‌ست که مادرش را از دست داده و در طول ۱۰ صفحه داستان از او می‌گوید.

اویی که از شوروی سابق با مادرش راهی مشهد شده، زیبایی بی‌حدی دارد و گاهی متأثر از همان عقاید کمونیستی است.

در مشهد با پدر راوی ازدواج کرده، اما پرواضح است که پشت مرزهای ایران عاشقی داشته یا دارد و نیمی از دلش هنوز در مملکت کمونیستی خود در گرو مانده.

راوی مادرش را در هر امری مثال‌زدنی می‌داند و او را الهه‌وار می‌پرستد، اما مادر مرده و یادش کم‌کم دارد رنگ می‌بازد.

برای راوی قابل هضم نیست زنی چنان زیبا، زنی چنان جسور، چطور می‌‌تواند از یاد برود؟

چطور این جهان به خود اجازه می‌دهد یاد او را از ذهن همه پاک کند؟

خصوصاً از ذهن عاشقش که همان پدر راوی باشد؛ پدری که فراموشی گرفته.

زن روایتگر می‌گوید: «اگر زیباترین و عجیب‌ترین زن دنیا فراموش شود پس وای به حال ما.»

در تک‌تک جملاتش درمی‌یابیم هراسان است.

هراسان از اینکه نباشد، خاک شود و فراموش شود.

همان‌گونه که زیباترین و عجیب‌ترین زن دنیا شد.

در او هراسناکی و غمی را می‌بینیم که شاید در مادرش وجود نداشته است.

از آن نظر که می‌دانسته مهرش در قلبی ثبت شده و شاید راوی از آن ‌نظر این‌ چنین هراسان است که قلبی خاطره و مهر او را در خود نگاه ‌نداشته و میراست.

این کتاب را از این لینک تهیه کنید

پایان پیام

نویسنده: کیمیا قنبری

خرید از سایت‌های معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید

کد خبر : 234469 ساعت خبر : 1:38 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=234469
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات